شیخ قربانعلی دستجردی

شیخ قربانعلی دستجردی

توسعه وترویج معارف اهل بیت علیهم السّلام
شیخ قربانعلی دستجردی

شیخ قربانعلی دستجردی

توسعه وترویج معارف اهل بیت علیهم السّلام

زندگی نامه حضرت علی(ع) قسمت دوّم


 


حضرت علی (ع) در سیزده رجب سال 30 عام الفیل در کعبه به دنیا آمد مادرش فاطمه بنت اسد و پدرش ابوطالب نام داشت. در بیست و یکم ماه رمضان سال 40 هجری در شهر کوفه به درجه شهادت رسید. قبر مطهرش در نجف اشرف قرار دارد.


بخشهای زندگانی امام علی (ع)
با توجه به اینکه امیرمومنان ده سال پیش از بعثت پیامبر (ص) دیده به جهان گشود و در حوادث تاریخ اسلام هموارده در کنار پیامبر اسلام (ص) قرار داشت و پس از درگذشت آن حضرت نیز سی سال زندگی نمود، میتوان مجموع عمر 63 ساله او را به پنج بخش زیر تقسیم نمود:

1- از ولادت تا بعثت پیامبر اسلام،

2- از بعثت تا هجرت پیامبر به مدینه،

3- از هجرت تا درگذشت پیامبر اسلام،1- از ولادت تا بعثت پیامبر اسلام( ص) چنانکه اشاره کردیم، اگر مجموع عمر علی (ع) را به پنج بخش تقسیم کنیم، نخستین بخش آن را زندگی امام پیش از بعثت پیامبر تشکیل میدهد. مقدار عمر امام در این بخش از ده سال تجاوز نمیکند زیرا زمانی که علی (ع) دیده به جهان گشود، بیش از سی سال از عمر پیامبر نگذشته بود و پیامبر در چهل سالگی به رسالت مبعوث گردید، بنابراین علی (ع) در موقع بعثت پیامبر بیش از ده سال نداشت.


در آغوش پیامبر
علی(ع) در این دوره که دوره حساس شکلگیری شخصیت و دوره پذیرش تربیتی و روحی او بود، در خانه حضرت محمد (ص) و تحت تربیت او به سربرد. مورخان اسلامی در این زمینه مینویسند:

یک سال، قحطی بزرگی در مکه رخ داد. در آن زمان ابوطالب عموی پیامبر دارای عائله زیاد و هزینه سنگینی بود. حضرت محمد (ص )به عموی دیگر خود «عباس» که از ثروتمندترین افراد بنی هاشم بود، پیشنهاد کرد که هر کدام از ما یکی از فرزندان ابوطالب را به خانه خود ببریم تا فشار مالی ابوطالب کم شود، عباس موافقت کرد، و هر دو نزد ابوطالب رفتند و موضو(ع) را با او در میان گذاشتند. ابوطالب با این پیشنهاد موافقت کرد. در نتیجه عباس، «جعفر» و حضرت محمد ص «علی» را به خانه خود برد. علی (ع) همچنان در خانه آن حضرت بود تا آنکه خداوند او را به نبوت مبعوث فرمود و علی (ع) او را تصدیق کرد و از او پیروی نمود.(1) پیامبر اسلام (ص) پس از گرفتن علی (ع) فرمود: همان را برگزیدم که خدا او را برای من برگزید.(2)

از آنجا که حضرت محمد (ص) در سنین کودکی - پس از درگذشت عبدالمطلب - در حانه عمویش ابوطالب و تحت کفالت او بزرگ شده بود، میخواست با تربیت یکی از فرزندان او، زحمات وی و همسرش فاطمه بنت اسد را جبران کند و از میان فرزندان او نظر به علی (ع) داشت.

علی (ع) در دوران خلافت خود، در خطبه «قاصعه» به این دوره تربیتی خود اشاره نموده و میفرماید:

«شما (یاران پیامبر) از خویشاوندی نزدیک من با رسول خدا و موقعیت خاصی که با آن حضرت داشتم آگاهید و میدانید موقعی که من خردسال بودم، پیامبر مرا در آغوش میگرفت و به سینه خود میفشرد و مرا در بستر خود میخوابانید به طوری که من بدن او را لمس میکردم، بوی خوش آن را میشنیدم و او غذا در دهان من میگذارد.

من همچون بچهای که به دنبال مادرش میرود، همه جا همراه او میرفتم، هر روز یکی از فضائل اخلاقی خود را به من تعلیم میکرد و دستور میداد که از آن پیروی کنم.»(3)


علی (ع) در غار حرأ
حضرت محمد (ص) پیش از آنکه به رسالت مبعوث شود، سالی یک ماه در غار حرأ به عبادت میپرداخت (4)و در این مدت اگر تهیدستی نزد وی میرفت به او طعام میداد و وقتی که ماه به پایان میرسید و میخواست به خانه برگردد، ابتدأا به مسجدالحرام میرفت و هفت بار یا هر قدر که خدا میخواست خانه خدا را طواف میکرد و سپس به منزل خود باز میگشت. (5)

قرائن نشان میدهد که حضرت محمد (ص) با عنایت شدیدی که نسبت به علی (ع) داشت او را در آن یک ماه همراه خود به حرأ میبرد.

وقتی که فرشته وحی برای نخستین بار در همان غار بر حضرت محمد (ص) نازل شد و او را به مقام رسالت مفتخر ساخت، علی (ع) در کنار آن حضرت بود و آن روز از همان ماهی بود که حضرت محمد (ص) برای عبادت به کوه حرأ میرفت.

علی (ع) در خطبه «قاصعه» در این باره میفرماید:

«پیامبر هر سال در کوه حرأ به عبادت میپرداخت و جز من کسی او را نمیدید...هنگامی که وحی بر آن حضرت نازل شد، صدای ناله شیطان را شنیدم، به رسول خدا عرض کردم: این ناله چیست؟ فرمود: این ناله شیطان است و علت نالهاش این است که او از اینکه در روی زمین اطاعت شود، ناامید گشته است. آنچه را من میشنوم تو نیز میشنوی و آنچه را میبینم تو نیز میبینی جز اینکه تو پیامبر نیستی، بلکه وزیر (من) و بر خیر و نیکی هستی.» (6)

این گفتار گر چه میتواند مربوط به عبادت پیامبر در حرأ در دوران پس از رسالت باشد، ولی قرائن گذشته و اینکه عبادت پیامبر در حرأ غالبا قبل از رسالت بوده است، نشان میدهد که این گفتار مربوط به دوران قبل از رسالت پیامبر اسلام (ص) باشد. در هر حال پاکی روح علی (ع) و تربیتهای پیگیر پیامبر سبب شد که او در همان دوران کودکی با قلب حساس، دیده نافذ و گوش شنوا، چیزهایی را ببیند و اصواتی را بشنود که برای مردم عادی دیدن و شنیدن آنها ممکن نیست.

ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه مینویسد:

«در کتب صحاح روایت شده است که وقتی جبرئیل برای نخستین بار بر پیامبر نازل گردید و او را به مقام رسالت مفتخر ساخت، علی (ع) در کنار پیامبر اسلام بود.»(7)

از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمود: «علی (ع) پیش از رسالت پیامبر اسلام ص همراه آن حضرت نور نبوت را میدید و صدای فرشته را میشنید. پیامبر اسلام (ص) به او میفرمود: اگر من خاتم پیامبران نبودم، تو شایستگی مقام نبوت را داشتی ولی تو وصی و وارث من، سرور اوصیأ و پیشوای پرهیزگاران هستی.»(8)


2- از بعثت تا هجرت پیامبر
دومین قسمت از زندگانی علی (ع) را بخش از بعثت تا هجرت به مدینه تشکیل میدهد که از نظر زمانی سیزده سال میشود. این بخش از زندگانی امام شامل یک سلسله خدمات و مجاهدات درخشان و اقدامات بزرگ و برجسته علی (ع) در راه پیشرفت اسلام میباشد که در تاریخ اسلام نصیب کسی جز او نشده است


نخستین کسی که اسلام آورد
نخستین افتخار علی (ع) در این دوران پیشگام بودن وی در پذیرفتن اسلام، و یا به عبارت صحیحتر، ابراز و اظهار اسلام دیرینه خویش است زیرا علی (ع) از کوچکی یکتاپرست بود و هرگز آلوده به بت پرستی نبود(9)تا اسلام او به معنای دست کشیدن از بت پرستی باشد (در حالی که در مورد سایر یاران پیامبر چنین نبود)

پیشگام بودن در پذیرفتن اسلام، ارزشی است که قرآن مجید روی آن تکیه کرده و صریحا اعلام نموده است که کسانی که در گرایش به اسلام پیشگام بودهاند، در پیشگاه خدا ارزش والایی دارند، آنجا که میفرماید: «و پیشگامان، پیشگام، آنان مقربانند.»(10)

توجه خاص قران به موضو(ع) «سبقت در گروش به آیین اسلام» به حدی است که حتی کسانی را که پیش از فتح مکه ایمان آورده و جان و مال خود را در راه خدا بذل نمودهاند، ز افرادی که پس از پیروزی مسلمانان برمکیان، ایمان آورده و جهاد کردهاند، برتر شمرده است چه رسد به کسانی که پیش از هجرت و در سالهای نخست ظهور اسلام، مسلمان شدهاند، آنجا که میفرماید:

«کسانی از شما که پیش از پیروزی (فتح مکه) در راه خدا انفاق کردند و سپس به جهاد پرداختند، با کسانی که بعد از آن در راه خدا انفاق و جهاد کردند، یکسان نیستند، بلکه آنان در پیشگاه خدا مقامی برتر دارند و خداوند به هر دو وعده نیک داده است...»(11)

علت برتری امیان مسلمانان پیش از فتح مکه (که در سال هشتم هجری صورت گرفت) این است که آنان در موقعی ایمان آورند که اسلام در جزیره العرب به اوج عظمت نرسیده بود و هنوز پایگاه بت پرستان یعنی شهر مکه به صورت دژ شکست ناپذیری باقی بود و خطرهایی از هر طرف جان و مال مسلمانان را تهدید میکرد. البته مسلمانان پس از مهاجرت به مدینه و گرایش اوس و خزرج و قبایل اطراف مدینه به اسلام، از پیشرفت و ایمنی نسبی برخوردار بودند و در بسیاری از درگیریهای نظامی غالب و پیروز میشدند، ولی خطر هنوز بکلی برطرف نشده بود. بنابراین در صورتی که گروش به اسلام و بذل مال و جان در چنین شرائطی، از ارزش خاصی برخوردار باشد، قطعا اظهار ایمان و اسلام در آغاز دعوت پیامبر که قدرتی جز قدرت قریش و نیرویی جز نیروی بت پرستان در کار نبود، ارزش بالاتر و بیشتری خواهد داشت. از این نظر سبقت در اسلام در میان یاران پیامبر، از افتخارات مهم بشمار میرفت.

با این توضیح میزان ارزش پیشگامی علی (ع) در اسلام بخوبی روشن میگردد.


دلائل پیشگامی علی (ع) در اسلام
دلائل و شواهد پیشگامی علی (ع) در متون اسلامی به قدری فراوان است که بیان همه آنها از حد گنجایش این کتاب بیرون است ولی به عنوان نمونه تعدادی از آنها را ذیلا میآوریم:

الف- پیش از همه، خود پیامبر اسلام (ص) به پیشقدم بودن علی (ع) تصریح کرده و در میان جمعی از یاران خود فرمود:

«نخستین کسی که در روز رستاخیز با من در کنار حوض (کوثر) ملاقات میکند پیشقدمترین شما در اسلام، علی بن ابی طالب است.» (12)

ب - دانشمندان و محدثان نقل میکنند:
حضرت محمد (ص) روز دوشنبه به نبوت مبعوث شد و علی (ع) فردای آن روز (سه شنبه) با او نماز خواند.(13)

ج- امام در خطبه «قاصعه» میفرماید: «آن روز اسلام جز به خانه پیامبر و خدیجه راه نیافته بود و من سومین نفر آنها بودم. نور وحی و رسالت را میدیدم، و بوی نبوت را میشنیدم.»(14)

د- امام در جای دیگر از سبقت خود در اسلام چنین یاد میکند:«خدایا من نخستین کسی هستم که به سوی تو بازگشت، و پیام تو را شنید و به دعوت پیامبر تو پاسخ گفت و پیش از من جز پیامبر اسلام کسی نماز نگزارد.»(15)

ه' علی (ع) میفرمود: من بنده خدا و برادر پیامبر و صدیق اکبرم، این سخن را پس از من جز دروغگوی افترأ ساز، نمیگوید. من هفت سال پیش از مردم با رسول خدا نماز گزاردم .(16)

و- عفیف بن قیس کندی میگوید:
من در زمان جاهلیت بازرگان عطر بودم. در یکی از سفرهای تجارتی وارد مکه شدم و مهمان عباس (یکی از بازرگانان بزرگ مکه) شدم، در یکی از روزها در مسجدالحرام در کنار عباس نشسته بودم، در این هنگام که خورشید به اوج رسیده بود، جوانی به مسجد در آمد که صورتش همچون قرص ماه نورانی بود، نگاهی به آسمان کرد و سپس رو به کعبه ایستاد و شروع به خواندن نماز کرد، چیزی نگذشت که نوجوانی خوش سیما به وی پیوست و در سمت راست او ایستاد. سپس زنی که خود را پوشانده بود، آمد و در پشت سر آن دو نفر قرار گرفت و هر سه با هم مشغول نماز و رکوع و سجود شدند.

من (از دیدن این منظره که در مرکز بت پرستان، سه نفر آیین دیگری غیر از مرام بت پرستی را برگزیدهاند) در شگفت ماندم، رو به عباس کرده و گفتم: حادثه بزرگی است! او نیز این جمله را تکرار کرد و افزود: آیا این سه نفر را میشناسی؟ گفتم: نه. گفت: نخستین کسی که وارد شد جلوتر از هر دو نفر ایستاد، برادر زاده من محمد بن عبدالله (ص)، و دومین فرد، برادرزاده دیگر من علی بن ابی طالب (ع)، و سومین شخص همسر محمد است. و او مدعی است که آیین وی از طرف خداوند نازل شده است و اکنون در روی زمین، جز این سه نفر کسی از این دین پیروی نمیکند.(17)

این قضیه بخوبی نشان میدهد که در آغاز دعوت پیامبر اسلام (ص) غیر از همسرش خدیجه، تنها علی (ع) آیین او را پذیرفته بوده است.


حامی و جانشین پیامبر (ص)
پیامبر اسلام به مدت سه سال، از دعوت عمومی خود داری میورزید و تنها در تماسهای خصوصی با افرادی که زمینه پذیرش را در آنها احساس میکرد، آنها را به اسلام دعوت میکرد.

پس از سه سال فرشته وحی نازل شد و فرمان خدا را ابلاغ کرد که پیامبر دعوت همگانی خود را از طریق دعوت خویشان و بستگان آغاز نماید. فرمان خدا چنین بود:

«بستگان نزدیک خود را از عذاب الهی بیم ده، و پرو بال مهر و مودت خود را بر سر افراد با ایمان فروگستر (نسبت به آنان ابراز علاقه و محبت کن) پس اگر با تو از در مخالفت وارد شوند بگو من از کارهای (بد) شما بیزارم.»(18)

علت اینکه دعوت خویشان برای نقطه شروع دعوت همگانی انتخاب شد، این است که تا نزدیکان یک رهبر الهی و یا بشری به او ایمان نیاورند و از او پیروی نکنند، هرگز دعوت او درباره بیگانگان موثر واقع نمیشود زیرا نزدیکان همواره از اسرار و رازها و ملکات خوب و بد وی کاملا واقف و مطلع هستند، از این رو ایمان آنان نشانه وارستگی مدعی رسالت به شمار میرود، چنانکه اعراض و روی گردانی اکثریت قریب به اتفاق آنها نشانه دوری مدعی از خلوص و صفا و صدق در ادعأ است. از این نظر پیامبر به علی (ع) دستور داد که چهل و پنج نفر از شخصیتهای بزرگ بنی هاشم را برای ضیافت ناهار دعوت کند و غذایی از گوشت همراه با شیر آماده سازد.

مهمانان همگی در وقت معین به حضور پیامبر شتافتند و پس از صرف غذا «ابولهب» عموی پیامبر با سخنان سبک خود مجلس را از آمادگی برای طرح سخن و تعقیب هدف، انداخت و مجلس بدون اخذ نتیجه به پایان رسید و مهمانان پس از صرف غذا و شیر، خانه رسول خدا را ترک گفتند و پیامبر تصمیم گرفت که فردای آن روز، ضیافت دیگری ترتیب دهد و همه آنان را جز ابولهب به خانه خود دعوت نماید. باز علی (ع) به دستور پیامبر غذا و شیر آماده نمود و از شخصیتهای برجسته و شناخته شده بنی هاشم برای صرف ناهار و استما(ع) سخنان پیامبر دعوت به عمل آورد. مهمانان همگی باز در موعد مقرر حضور بهم رسانیدند. پیامبر ص پس از صرف غذا سخنان خود را چنین آغاز کرد:

«هیچ کس از مردم برای کسان خود چیزی بهتر از آنچه من برای شما آوردهام، نیاورده است. من خیر دنیا و آخرت برای شما آوردهام. خدایم به من فرمان داده که شما را به توحید و یگانگی وی و رسالت خویش، دعوت کنم. چه کسی از شما مرا در این راه کمک میکند تا برادر و وصی و نماینده من در میان شما باشد؟»

او این جمله را گفت و مقداری مکث نمود تا ببیند کدامیک از آنان به ندای او پاسخ مثبت میدهد؟ در این موقع سکوتی مطلق آمیخته بإ؛ ّّ بهت و تحیر بر مجلس حکومت میکرد و همگی سر به زیر افکنده و در فکر فرو رفته بودند.

ناگهان علی (ع) که سن او در آن روز از 15 سال تجاوز نمیکرد، سکوت را درهم شکست و برخاست و رو به پیامبر کرد و گفت:

«ای پیامبر خدا من تو را در این راه یاری میکنم»، سپس دست خود را به سوی پیامبر دراز کرد تا دست او را به عنوان پیمان فداکاری بفشارد. در این موقع پیامبر دستور داد که علی (ع) بنشیند. بار دیگر پیامبر گفتار خود را تکرار نمود،باز علی برخاست و آمادگی خود را اعلام کرد. این بار نیز پیامبر به وی دستور داد بنشیند. در مرتبه سوم نیز مانند دفعات پیشین کسی جز علی برنخاست و تنها او بود که بپاخاست و پشتیبانی خود را از هدف مقدس پیامبر اعلام کرد. در این موقع پیامبر (ص) دست خود را بر دست علی زد و جمله تاریخی خود را در مجلس بزرگان بنی هاشم درباره علی بیان نمود و گفت:

«هان ای خویشاوندان و بستگان من! علی برادر و وصی و خلیفه من در میان شما است.»(19)

بدین ترتیب نخستین وصی پیامبر اسلام به وسیله آخرین سفیر الهی در آغاز رسالت که هنوز جز عده ناچیزی به آیین وی نگرویده بودند، تعیین گردید.

از اینکه پیامبر در یک روز نبوت خود و امامت علی و اعلام کرد و روزی که به بستگان خود گفت مردم من پیامبر خدا هستم، همان روز نیز فرمود که علی وصی و جانشین من است، میتوان مقام و موقعیت امامت را در اسلام به نحو روشن ارزیابی نمود و به این مطلب توجه کرد که این دو مقام از یکدیگر جدا نبوده و همواره امامت مکمل برنامه رسالت است.


فداکاری بزرگ
در سال سیزدهم بعثت، به دنبال انعقاد پیمان عقبه دوم در شب سیزدهم ذیحجه، میان پیامبر اسلام (ص) و یثربیان که طی آن مردم یثرب پیامبر را به آن شهر دعوت نموده و قول حمایت و دفا(ع) از آن حضرت دادند، و از فردای آن شب مسلمانان مکه بتدریج به یثرب هجرت کردند، سران قریش دانستند پایگاه تازهای برای نشر دعوت اسلام در یثرب آماده شده است، از اینرو احساس خطر کردند، چه، میترسیدند که پس از آنهمه آزار و اذیت که به پیامبر و پیروان او رساندهاند، پیامبر در صدد انتقام بر آید و اگر هم فرضا قصد جنگ نداشته باشد، ممکن است راه بازرگانی قریش به شام را که از کنار یثرب عبور میکرد، مورد تهدید قرار دهد. برای رویارویی با چنین خطری، در آخر ماه صفر سال 14 بعثت در «دارالندوه» (مجلس شورای مکه) اجتما(ع) کردند و به چاره اندیشی پراختند. در این شورا برخی از حاضران پیشنهاد کردند که پیامبر تبعید یا زندانی شود ولی پیشنهاد رد شد. سرانجام تصمیم گرفتند او را به قتل برسانند، اما کشتن پیامبر کار آسانی نبود زیرا بنی هاشم آرام نمینشستند و به خونخواهی بر میخاستند. سرانجام تصمیم گرفتند که از هر قبیله جوانی آماده شود تا شبانه دسته جمعی بر سر حضرت محمد (ص) بریزند و او را در بستر خواب قطعه قطعه کنند، در این صورت قاتل، یک نفر نخواهد بود و بنی هاشم نمیتوانند به خونخواهی برخیزند زیرا جنگ با همه قبائل برای آنان مقدور نخواهد بود و ناچار به گرفتن خونبها راضی خواهند شد و ماجرا خاتمه خواهد یافت. قریش برای اجرای نقشه خود شب اول ربیع الاول را انتخاب کردند.

خداوند بعدها هر سه نقشه آنان را یادآوری نموده و فرمود: «به یادآور هنگامی را که کافران نقشه میکشیدند که تو را به زندان بیفکنند، یا به قتل برسانند و یا (از مکه) خارج سازند. آنها چاره میاندیشیدند (و تدبیر میکردند) و خداوند هم تدبیر میکرد و خدا بهترین چاره جویان (و مدبران) است».(20)

به دنبال این تصمیم قریش، فرشته وحی پیامبر را از نقشه شوم مشرکان آگاه ساخت و دستور الهی را ابلاغ کرد که پیامبر شهر مکه را به عزم یثرب ترک کند.

در اینجا برای شکست نقشه دشمن لازم بود پیامبر (ص) از شیوه «رد گم کردن» استفاده کند تا بتواند از شهر خارج شود. برای این منظور لازم بود فرد جانباز و فداکاری شب در بستر پیامبر بخوابد تا گروهی که به خانه او یورش میبرند، تصور کنند او هنوز خانه را ترک نگفته است و در نتیجه فکر آنان فقط متوجه خانه او شود و از کنترل راهها غفلت کنند. چنین فردی جز علی (ع) کسی نبود.

از این نظر پیامبر نقشه سران قریش را با علی در میان گذاشت و فرمود: امشب در بستر من بخواب و آن پارچه سبزی را که من هر شب بر روی خود میکشیدم، بر روی خود بکش تا تصور کنند که من در بستر خفتهام (مرا تعقیب نکنند).

علی (ع) به این ترتیب عمل کرد، ماموران قریش از سر شب خانه پیامبر را محاصره کردند و بامداد که با شمشیرهای برهنه به خانه هجوم بردند، علی (ع) از بستر بلند شد.

آنان نقشه خود را تا آن لحظه صد در صد دقیق و موفق میپنداشتند، با دیدن علی سخت برآشفتند و روی به وی کرده گفتند: محمد کجاست؟ علی فرمود: مگر او را به من سپرده بودید که از من میخواهید؟ کاری کردید که او ناچار شد خانه را ترک کند.

در این هنگام به سوی علی (ع) یورش بردند و به نقل «طبری» او را آزردند و آنگاه وی را به سوی مسجدالحرام کشیدند و پس از بازداشت مختصری او را آزاد ساختند و در سمت مدینه به تعقیب پیامبر پرداختند، در حالی که پیامبر در غار «ثور» پنهان شده بود.(21) قرآن مجید این فداکاری بزرگ علی (ع) را در تاریخ جاودانگی بخشیده و طی آیهای او را از کسانی معرفی میکند که در راه خدا جان خود را فدا میکنند:

«بعضی از مردم باایمان (همچون علی در «لیله المبیت» به هنگام خفتن در جایگاه پیامبر) جان خود را برای کسب خشنودی خدا میفروشند و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است.» (22)

مفسران میگویند: این آیه درباره فداکاری بزرگ علی (ع) در لیله المبیت نازل شده است. (23)خود حضرت نیز در شورای شش نفری که به دستور عمر برای تعیین خلیفه تشکیل گردید، با این فضیلت بزرگ بر اعضای شورا احتجاج کرد و فرمود: شما را به خدا سوگند میدهم آیا جز من چه کسی در آن شب پرخطر که پیامبر عازم غار «ثور» بود، در بستر او خوابید و خود را سپر بلا نمود؟

همگی گفتند: کسی جز تو نبود.(24)

3- از هجرت تا وفات پیامبر (ص)
علی (ع) برادر پیامبر (ص)

اخوت اسلامی و پیوند برادری از اصول اجتماعی آیین اسلامی است. پیامبر اسلام به صورتهای مختلف و گوناگون در ایجاد و استوار ساختن این پیوند، کوشش نموده است. از آن جمله پس از ورود به مدینه تصمیم گرفت میان مسلمانان مهاجر و انصار پیمان برادری منعقد سازد، به این منظور روزی در اجتما(ع) مسلمانان بپاخاست و فرمود: «تآخوا فی الله اخوین اخوین»: در راه خدا، دو تا دوتا برادر شوید. آنگاه مسلمانان دوبدو دست یکدیگر را به عنوان برادری فشردند و بدین ترتیب وحدت و همبستگی بین آنان استوارتر گردید.

البته در این پیمان نوعی هماهنگی و تناسب افراد با یکدیگر از نظر ایمان و فضیلت و شخصیت اسلامی رعایت میشد. این معنا با دقت در وضع و حال افرادی که با هم برادر شدند بخوبی روشن میگردد/

پس از آنکه برای هر یک از حاضران برادری تعیین گردید، علی (ع) که تنها مانده بود، با چشمان اشکبار به حضور پیامبر عرض کرد: بین من و کسی پیوند برادری برقرار نساختی. پیامبر فرمود: تو برادر من در دو جهان هستی. (25)آنگاه بین خود و علی (ع) عقد برادری خواند.(26)این موضوع میزان عظمت و فضیلت علی (ع) را بخوبی نشان میدهد و روشن میسازد که وی تا چه حد به رسول خدا نزدیک بوده است.


در جبهههای جنگ
زندگی علی (ع) از هجرت تا وفات پیامبر، شامل حوادث و رویدادهای فراوان بویژه فداکاریهای بزرگ آن حضرت در جبهههای جنگ است. پیامبر اسلام پس از هجرت به مدینه، بیست و هفت «غزوه»(27)با مشرکان و یهود و شورشیان داشت که علی (ع) در بیست و شش غزوه از این غزوات شرکت داشت و فقط در غزوه «تبوک» به علت حساسیت شرائط که بیم آن میرفت منافقان در غیاب پیامبر در مرکز حکومت اسلامی دست به توطئه بزنند، به دستور پیامبر (ص) در مدینه ماند. از آنجا که بررسی همه این غزوات از حد گنجایش این کتاب بیرون است، ما برای نمونه تنها نقش علی (ع) را در چهار جهاد بزرگ در زمان پیامبر (ص) ذیلا منعکس میکنیم:


الف - در جنگ بدر
میدانیم که جنگ بدر نخستین جنگ کامل العیار میان مسلمانان و مشرکان بود و به همین دلیل نخستین آزمایش نظامی بین طرفین به شمار میرفت و از این پیروزی هر یک از طرفین در این جنگ بسیار مهم بود.

این جنگ در سال دوم هجرت رخ داد. پیامبر (ص) در این سال آگاهی یافت که کاروان بازرگانی قریش به سرپرستی ابوسفیان، دشمن دیرینه اسلام، از شام عازم بازگشت به مکه است، و چون مسیر کاروان از نزدیکیهای مدینه رد میشد،پیامبر اسلام با 313 نفر از مهاجران و انصار به منظور ضبط کاروان به سوی منطقه بدر که مسیر طبیعی کاروان بود، حرکت کرد.

هدف پیامبر ازاین حرکت آن بود که قریش بدانند خط بازرگانی آنها در دسترس نیروهای اسلام قرار دارد و اگر آنها از نشر و تبلیغ اسلام و آزادی مسلمانان جلوگیری کنند، شریان حیات اقتصادی آنان به وسیله نیروهای اسلام قطع خواهد شد.

از طرف دیگر ابوسفیان چون از حرکت مسلمانان آگاهی یافت، با انتخاب یک راه انحرافی از کنارههای دریای سرخ، کاروان را بسرعت از منطقه خطر دور کرد و همزمان با این عمل، از سران قریش در مکه استمداد کرد.

به دنبال استمداد ابوسفیان، تعداد 950 تا 1000 نفر از مردان جنگی قریش به سوی مدینه حرکت کردند. در روز 17 رمضان این گروه با مسلمانان رو در رو قرار گرفتند، در حالی که نیروی شرک سه برابر نیروی اسلام بود.

در آغاز نبرد، سه تن از دلاوران قریش که تا دندان مسلح بودند، به نامهای: «عتبه» (پدر هند، همسر ابوسفیان) برادر بزرگ او «شیبه» و «ولید» (فرزند عتبه) فریاد کشان به وسط میدان جنگ آمدند و هماورد خواستند. در این هنگام سه نفر از دلاوران انصار برای نبرد با آنان وارد میدان شدند و خود را معرفی کردند. قهرمانان قریش که از جنگ با آنان خودداری نموده فریاد زد: ای محمد! افرادی که از اقوام ما، همشان ما هستند، برای جنگ با ما بفرست.

در این هنگام رسول خدا (ص) به «عبیده بن حارث بن عبدالمطلب»، «حمزه بن عبدالمطلب» و «علی بن ابیطالب (ع) »دستور داد به جنگ این سه تن بروند، این سه مجاهد شجا(ع)، روانه رزمگاه شدند و خود را معرفی کردند. آنان هر سه نفر را برای مبارزه پذیرفتند و گفتند: همگی همشان ما هستند. از این سه تن «حمزه» با،«شیبه»، «عبیده» با «عتبه» و «علی» که جوانترین آنها بود، با «ولید»، دایی معاویه، روبرو شدند و جنگ تن به تن آغاز گردید. «علی» و «حمزه» هر دو، هماورد خود را بسرعت به قتل رساندند ولی ضربات متقابل میان «عبیده» و «عتبه» هنوز ادامه داشت و هیچ کدام بر دیگری غالب نمیشد، از این رو «علی» و «حمزه» پس از کشتن رقیبان خود، به کمک، «عبیده» شتافتند و عتبه را نیز به هلاکت رساندند.(28)

علی (ع) بعدها در یکی از نامههای خود به معاویه با اشاره به این حادثه نوشت: شمشیری که آن را در یک جنگ بر جد تو(عتبه) و دایی تو(ولید) و برادرت حنظله فرود آوردم، هم اکنون نزد من است. (29)

پس از پیروزی سه قهرمان بزرگ اسلام بر دلاوران قریش که اثر خرد کنندهای در روحیه فرماندهان سپاه شرک داشت، جنگ همگانی آغاز شد و منجز به شکست فاحش ارتش شرک گردید، به طوری که هفتاد نفر اسیر گشتند.

در این جنگ بیش از نیمی از کشته شدگان با ضربت شمشیر علی (ع) از پای درآمدند.

مرحوم شیخ مفید، سی و شش تن از کشه شدگان مشرکین در جنگ بدر را نام میبرد و مینویسد:«راویان شیعه و سنی به اتفاق نوشتهاند که این عده را علی بن ابی طالب (ع) شخصا کشته است، بجز کسانی که در مورد قاتل آنان اختلاف است و یا علی در کشتن آنان با دیگران شرکت داشته است.» (30)


شجاعت بی نظیر در جبهه احد
روحیه قریش بر اثر شکست در جنگ بدر سخت افسرده شد، و برای گرفتن انتقام کشته شدگان خود و جبران این شکست بزرگ تصمیم گرفتند با نیروی فراوان و مجهز به مدینه حمله کنند.

عوامل اطلاعاتی پیامبر اسلام (ص) تصمیم قریش را در این زمینه به آن حضرت گزارش کردند. پیامبر برای مقابله با دشمن شورای نظامی تشکیل داد. گروهی از مسلمانان نظر دادند که بهتر است ارتش اسلام از مدینه بیرون رود و در بیرون شهر با دشمن بجنگد.

پیامبر با هزار نفر مدینه را به سوی کوه احد در سمت شمال شهر ترک گفت.

در بین راه سیصد نفر از هوادان عبدالله بن ابی، منافق مشهور، به تحریک وی به مدینه بازگشتند و تعداد نیروهای اسلام به هفتصد نفر کاهش یافت. بامداد روز هفتم شوال از سال سوم هجرت در دامنه کوه احد دو لشکر در برابر هم صف آرایی کردند.

پیامبر اسلام پیش از آغاز جنگ، با یک دید نظامی، میدان جنگ را مورد بررسی قرار داد و نظرش به نقطهای جلب شد که ممکن بود دشمن در گرماگرم جنگ از آن نقطه نفوذ کرده از پشت سر به مسلمانان حمله کند. از این نظر افسری بنام «عبدالله بن جبیر» را با پنجاه نفر تیرانداز روی تپهای مستقر ساخت تا از رخنه احتمالی دشمن از آن نقطه جلوگیری کنند و دستور داد به هیچ وجه نباید آن نقطه حساس را ترک کنند و چه مسلمانان پیروز شوند و چه شکست بخورند.

از طرف دیگر در جنگهای آن زمان، پرچمدار، نقش بسیار بزرگی داشت و از اینرو پرچم را همیشه به دست افرادی دلیر و توانا میسپردند. استقامت و پایداری پرچمدار و اهتزاز پرچم در رزمگاه، موجب دلگرمی جنگجویان بود، و برعکس، کشته شدن پرچمدار و سرنگونی پرچم مایه تزلزل روحی آنان میگردید، به همین جهت پیش از آغاز جنگ به منظور جلوگیری از شکست وحی سربازان، چند نفر از شجاعترین رزمندگان به عنوان پرچمدار تعیین میگردید.

در این جنگ نیز قریش به همین ترتیب عمل کردند، و پرچمدارانی از قبیله «بنی عبدالدار» که به شجاعت معروف بودند، انتخاب کردند ولی پس از آغاز جنگ پرچمدار آنان یکی پس از دیگری به دست توانای علی (ع) کشته شدند و سرنگونی پی در پی پرچم باعث ضعف و تزلزل روحی سپاه قریش گردید و افرادشان پا به فرار گذاشتند.

از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمود: «پرچمداران سپاه شرک در جنگ احد نه نفر بودند که همه آنها به دست علی (ع) به هلاکت رسیدند». (31)

ابن اثیر نیز میگوید: «کسی که پرچمداران قریش را شکست داد، علی (ع) بود.»(32)

به روایت مرحوم شیخ صدوق، علی (ع) در احتجاجهای خود در شورای شش نفری که پس از مرگ عمر، جهت تعیین خلیفه تشکیل گردید، روی این موضو(ع) تکیه نمود و فرمود:

شما را به خدا سوگند میدهم آیا در میان شما کسی جز من هست که نه نفر از پرچمداران بنی عبدالدار را (در جنگ احد) کشته باشد؟

سپس امام افزود: پس از کشته شدن این نه نفر بود که غلام آنان بنام «صواب» که هیکلی بس درشت داشت، به میدان آمد و در حالی که دهانش کف کرده و چشمانش سرخ گشته بود، میگفت: به انتقام اربابانم جز محمد را نمیکشم. شما با دیدن او جاخورده خود را کنار کشیدید ولی من به جنگ او رفتم و ضربت متقابل بین من و او رد و بدل شد و من آنچنان ضربتی بر او وارد کردم که از کمر دو نیم شد.

اعضای شورا، همگی سخنان علی (ع) را تصدیق کردند.(33)

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.