شیخ قربانعلی دستجردی

شیخ قربانعلی دستجردی

توسعه وترویج معارف اهل بیت علیهم السّلام
شیخ قربانعلی دستجردی

شیخ قربانعلی دستجردی

توسعه وترویج معارف اهل بیت علیهم السّلام

مباهله



پس از فتح مکه در سال هشتم هجری و درخشش اسلام در جزیرة العرب، پیروان دیگر ادیان و مذاهب و رجال سیاسی و مذهبی، توجهی ویژه به اسلام و مسلمانان و مدینة الرسول پیدا کردند. این امر زمینه مناسبی برای گسترش اسلام تا دورترین نقاط حجاز، و حتی خارج از آن فراهم آورد و پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله توانست از این فرصت به خوبی سود برد و با ارسال نامه‌ها و نمایندگان ویژه به زمامداران کشورها، آنان را به پذیرش اسلام و التزام به مقررات آن فرا خواند.
بسیاری از مخاطبان نامه‌ها علاقمند بودند به مدینه بیایند و با رسول خدا آشنا شوند. به این ترتیب در سال نهم هجری هیئت‌های نمایندگی طوایف عرب به حضور رسول خداصلی الله علیه وآله می‌رسیدند و به همین مناسبت، مورخان این سال را «عام الوفود» نام نهادند.
یکی از این نامه‌ها که به مسیحیان نجران نوشته شده بود، گروهی از بزرگان و اشراف نجران را به مدینه کشاند. این هیئت بلند پایه چون در مذاکرات شفاهی با آن حضرت به تفاهم نرسیدند و پاسخ آن حضرت را به پرسش‌های اعتقادی خود قانع کننده نپنداشتند، پیشنهاد رسول خدا را مبنی بر مباهله پذیرفتند.
پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله از طرف خداوند مأمور به مباهله گشته بود و به گواهی همه منابع تاریخی، مسیحیان نجران پس از قبول پیشنهاد و پیش از انجام مباهله، وقتی در میعادگاه حضور یافتند و نشانه‌های حقانیت رسول خداصلی الله علیه وآله را در دعوت خویش مشاهده کردند، از این کار منصرف شدند و به پرداخت جزیه و امضای صلح نامه تن دادند.

مباهله در لغت و اصطلاح
واژه مباهله مشتق از ماده «بَهَلَ» به معنای «لعنت کرد» است و جمله «بَهَلَه اللَّه» به معنای «خدا او را لعنت کرد» می‌باشد. 1
البته مباهله با لعن این تفاوت را دارد که لعن عبارت است از دعا کردن به زیان شخص تا از رحمت الهی دور باشد و «بُهْلْ» اجتهاد در لعن است، از این رو کسی را که بر التماس در دعا و نفرین پای می‌فشارد «مبتهِل» می‌نامند. 2
آنچه در اصطلاح آن را «مباهله» می‌دانند این است که اگر دو گروه - که ادعای دینی دارند - خود را محق و طرف مقابل را باطل بدانند و با بحث و استدلال به جایی نرسند، هر یک از دو گروه عزیزان خود را فرا می‌خواند و دست به دعا بر می‌دارد و خدای خویش را می‌خواند و هر یک دیگری را نفرین می‌کند تا معلوم شود که خداوند دعای کدام یک از دو گروه را قبول دارد و ندای او را پاسخ می‌دهد.
این معنا در میان عرب و پیروان ادیان آسمانی کاملاً شناخته شده بود، از این رو مسیحیان نجران در ماجرای مباهله پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به گونه‌ای طبیعی با آن برخورد کردند و حتی چون پیامبر اسلام علیها السلام بر سر زانوان نشستند و دست به دعا برداشتند، ابو حارثه، اسقف بزرگ مسیحیان گفت: «جَثی وَاللَّهِ کَما جَثَی الاَْنْبِیاءُ لِلْمُباهِلَةِ؛ 3 او همانند انبیاء برای مباهله نشسته است.» از این جا آشکار می‌شود که مسیحیان توسل به مباهله را از مختصات پیامبر اسلام به شمار نیاورده، بلکه او را در این جهت دنباله رو انبیاء الهی می‌دانستند.

براساس آیه مباهله قرار بر این بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرزندان و زنان و کسانی که به منزله جانش هستند به مباهله بیاورد و آن حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را به عنوان نفس خود و امام حسن و امام حسین علیهما السلام را به عنوان فرزندان خود و حضرت زهراعلیها السلام را به عنوان زنان خود آورد

چگونگی انجام مباهله
در روایات اهل بیت علیهم السلام به مواردی بر می‌خوریم که مباهله را به شکلی ویژه به اصحاب و شیعیان خود آموخته و توسل به آن را در برابر منکران امامت و ولایت - که به هیچ دلیل و برهانی حق را نمی‌پذیرند - به عنوان واپسین راه حل مطرح کرده اند.
ابو مسروق گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: من با مردم سخن می‌گویم و به آیه «اَطیعُوا اللَّهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الاَمْرِ مِنْکُمْ» 4 بر آنان احتجاج می‌کنم، ولی آنان می‌گویند این آیه درباره امیران جنگ‌ها نازل شده است. به آیه «اِنَّما وَلِیکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یؤْتُونَ الزَّکوةَ وَ هُمْ راکِعُونَ» 5 بر آنان احتجاج می‌کنم، ولی می‌گویند این آیه درباره مؤمنین نازل شده است، آن گاه به آیه «قُلْ لا اَسْئَلُکُمْ عَلَیهِ اَجْراً اِلَّا الْمَوَدَّةَ فی الْقُرْبی « 6 بر آنان احتجاج می‌کنم، ولی می‌گویند درباره خویشاوندان مسلمانان نازل شده است. از این قبیل ادله هر چه حاضر دارم فروگذار نمی‌کنم. حضرت فرمودند: اگر این گونه است، آنان را به مباهله فراخوان. گفتم: چگونه؟ فرمود: سه روز نفس خویش را اصلاح کن و گمانم که فرمود روزه بگیر و غسل کن. آن گاه به صحرا بروید و انگشتان دست راست خود را در انگشتان دست دیگر فرو بر و از خود آغاز کن و بگو:
«اَللَّهُمَّ رَبَّ السَّماواتِ السَّبْعِ وَ رَبَّ الاَْرَضینَ السَّبْعِ عالِمَ الْغَیبِ وَالشَّهادَةِ الرَّحْمانَ الرَّحیمَ اِنْ کانَ اَبُو مَسرُوقٍ جَحَدَ حَقّاً وَادَّعی باطِلا فَاَنْزِلْ عَلَیهِ حُسْباناً مِنَ السَّماءِ اَوْ عَذاباً اَلیماً؛ ‌ای خدایی که پروردگار آسمان‌های هفتگانه و زمین‌های هفتگانه‌ای، [و‌ای خدایی که] عالم به نهان‌ها و آشکارها می‌باشی، [ای خدایی که] رحمان و رحیم می‌باشی، اگر ابو مسروق حقی را انکار کند و باطلی را ادعا نماید، پس از آسمان بلا و عذاب دردناکی بر او نازل فرما.»
سپس دعا را متوجه او کن و بگو: «اِنْ کانَ فُلانٌ جَحَدَ حَقّاً وَادَّعی باطِلاً فَاَنْزِلْ عَلَیهِ حُسباناً مِنَ السَّماءِ اَوْ عَذاباً اَلیماً؛ اگر فلانی حقی را انکار و باطلی را ادعا می‌کند، پس بر او از آسمان بلا و یا عذاب دردناکی نازل فرما.»
پس چیزی نخواهد گذشت که آنچه را در حق او خواسته‌ای خواهی دید. 7

مقطع زمانی واقعه مباهله
واقعه تاریخی مباهله رسول خداصلی الله علیه وآله با مسیحیان نجران، پس از نبرد تبوک بود. شیخ مفید آمدن هیئت نصارا به حضور رسول خداصلی الله علیه وآله را پس از ماجرای فتح مکه و سرازیر شدن هیئت‌های طوایف و قبایل به سوی پیغمبرصلی الله علیه وآله ذکر کرده است. 8
سید بن طاووس نیز ارسال نامه آن حضرت به مسیحیان نجران را پس از ارسال نامه به کسرا و قیصر، یعنی حدود سال نهم هجری می‌داند. 9

تفصیل واقعه مباهله
* نامه رسول خداصلی الله علیه وآله
زمینه ساز واقعه مباهله، نامه رسول خداصلی الله علیه وآله به مسیحیان نجران 10 و دعوت آنان به اسلام بود. حاملان این نامه، عتبة بن غزوان و عبداللَّه بن ابی امیه و هدیر بن عبداللَّه و صهیب بن سنان بودند. 11
پیام اصلی نامه، اعلام رسالت رسول خداصلی الله علیه وآله و دعوت از اسقف نجران و مردم مسیحی منطقه بود. در نامه آمده بود که اگر از پذیرش اسلام امتناع ورزند، یا باید مقررات ویژه پرداخت جزیه به حکومت اسلامی را بپذیرند و یا آماده جنگ شوند.

* مجلس مشورتی بزرگان نجران
زمانی که نامه پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله برای بزرگان نجران خوانده شد، همگی برای تصمیم گیری نهایی در جلسه‌ای گرد آمدند. در این جلسه بزرگان آنان از جمله ابو حامد - که 120 سال عمر داشت - آنان را نصیحت کرد و آن‌ها را به تأمل بیشتر فرا خواند. او از جمله موحدانی بود که در نهان به پیامبرصلی الله علیه وآله ایمان آورده بود. اما پس از صحبت‌های او، عده‌ای دیگر برخاستند و از عافیت طلبی او انتقاد کردند. همگی آن‌ها تصمیم گرفتند که به پادشاه روم نامه‌ای بفرستند تا برای جنگ با رسول خدا لشکری روانه حجاز کند.
در واپسین لحظه‌ای که می‌خواستند متفرق شوند، شخصی به نام حارثة بن اَثال به پاخاست و آنان را به یاد بخش‌هایی از کتاب مقدس انداخت که در بردارنده وصایای حضرت عیسی علیه السلام می‌باشد؛ آن جا که عیسی علیه السلام از آمدن پیغمبر خاتم خبر می‌دهد که نام او فارقلیطا است و محل ولادتش کوه فاران در مکه معظمه است. اما سید و عاقب - که دو تن از بزرگان قبیله نجران بودند - از سخنان حارثه رنجیدند، زیرا جایگاه آنان نزد مردم سست می‌گشت و اگر مردم مسلمان می‌شدند دیگر از آنان اطاعت نمی‌کردند.
بالأخره بحث میان حارثه و عاقب و سید به درازا کشید و سید به سراغ صحیفه شمعون بن حمون الصّفا وصی حضرت عیسی علیه السلام رفت. حضرت عیسی علیه السلام در این صحیفه، از آمدن فارقلیطا خبر می‌دهد و زمانی که از او می‌پرسند فارقلیطا کیست، نشانه‌های پیغمبر خاتم را می‌گوید، از جمله آن که به وسیله فرزند او در آخر الزّمان، پس از پاره شدن رشته‌های دین و خاموش شدن چراغ هدایت پیامبران، بار دیگر دین بر پا می‌شود.
وقتی که سید به این جا رسید گفت: فارقلیطا محمد نیست چون او فرزند پسر ندارد. در اینجا ابو حارثه از او می‌خواهد که کتاب دیگر مسیحیان را که «جامعه» نام دارد در این مورد مطالعه کند.
روز بعد، دوباره همه بزرگان گرد آمدند تا نتیجه مناظره را ببینند. در این روز عاقب - که یکی دیگر از بزرگان مسیحی بود - مدعی شد که محمد پیغمبر است، ولی فرستاده خدا به سوی قوم خود - و نه برای همه عرب و عجم - می‌باشد. حارثه او را مجاب نمود که اگر او را پیغمبر و صادق می‌دانی، پس درباره ادعای او که خود را مبعوث بر همگان می‌داند چه می‌گویی؟ بحث و مجادله همچنان ادامه یافت تا اینکه همه مردم فریاد زدند: «الجامعه، الجامعه» و از ابو حارثه خواستند که جامعه را بر آنان بخواند.
جامعه را گشودند و صحیفه آدم را قرائت کردند. در آن جا از آمدن پیامبران از آدم تا خاتم سخن به میان می‌آید و خداوند برای پیغمبر خاتم که احمد است اوصافی را ذکر می‌کند. در آن کتاب آمده بود که خداوند، پیامبران و ذریه آنان را به آدم علیه السلام معرفی می‌کند و چون آدم علیه السلام همه را می‌بیند، متوجه نوری می‌شود که همه جا را گرفته است و پیرامونش چهار نور دیگر وجود دارد. آدم از آنان می‌پرسد و خداوند آنان را معرفی می‌کند که او احمد است و آن چهار نور دیگر، وصی و دختر و دو فرزند زاده‌اش می‌باشند.
همچنین ابو حارثه صحیفه دیگری به نام شیث را گشود که این صحیفه به ادریس رسیده و به خط سریانی کهن است. در آن جا از حضرت آدم نقل شده است که در عرش الهی نوشته اند: «لا اله الا اللَّه» و «محمد رسول اللَّه» و همچنین از دوازده کس نام برده اند که از فرزندان رسول اکرم صلی الله علیه وآله است.
سرانجام حارثه در مناظره پیروز گردید و تصمیم گرفتند به سوی پیغمبر قریش روانه شوند تا ببینند او چه آورده و از آن‌ها چه می‌خواهد.

* حرکت به سوی مدینه
سید و عاقب به همراه چهارده سوار از نصارای نجران - که از بزرگانشان بودند - و هفتاد تن از بنی حارث بن کعب به سوی مدینه رفتند. از سوی دیگر چون پیامبرصلی الله علیه وآله متوجه شدند که مدتی از رفتن اصحاب به نجران گذشته و خبری نیامده است، خالد بن ولید را با لشکری به سوی آنان فرستادند. این لشکر در راه به هیئت نجران برخوردند و همه به سوی مدینه بازگشتند.
هیئت نجران پیش از رسیدن به شهر، جامه‌های نفیس یمنی پوشیدند و خود را به مشک معطر ساختند و بر اسبان خود سوار شده ونیزه به دست گرفتند و با چنین وصفی وارد شهر شدند. آنچنان خود را آراسته بودند که توده مسلمانان فریفته ظاهرشان شدند. آنان بدین وسیله می‌خواستند عظمت و شکوه مسیحیان را به رخ مسلمانان بکشند. زمانی که به مسجد رسول خداصلی الله علیه وآله آمدند، پیامبر خدا از نماز عصر فارغ شده بودند. در این زمان وقت عبادت مسیحیان فرا رسیده بود، ناقوس را نواختند و رو به سوی مشرق در مسجد پیامبرصلی الله علیه وآله عبادت خویش را به جای آوردند و رسول خدا اجازه نداد کسی مزاحم آنان شود، به نقلی پیامبرصلی الله علیه وآله سه روز آنان را به حال خود گذاشت تا رفتار او را به خوبی ببینند و با نشانه‌هایی که در کتب مقدس به آنان رسیده بود تطبیق کنند.
پس از این، سید و عاقب - که طرف سخن با آن حضرت بودند - سؤالات خود را اینچنین آغاز نمودند:
نظر شما راجع به بزرگ ما حضرت مسیح چیست؟ پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند: او بنده خدا بود که او را برگزید و به خود مخصوص گردانید. پرسیدند آیا برای او پدری سراغ داری که از او به وجود آمده باشد؟ حضرت فرمودند: وجود او به سبب زناشویی نبود تا پدری داشته باشد. پرسیدند: پس چگونه می‌گویی که او بنده آفریده شده خدا بود با اینکه تو تاکنون چنین آفریده‌ای ندیده ای؟ این جا بود که خداوند پاسخ آنان را داد و آیاتی از سوره آل عمران بر پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله نازل شد:
«اِنَّ مَثَلَ عیسی عِنْدَاللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ، خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیکُونُ» 12 ؛
«مثل عیسی در نزد خدا، همچون آدم است که او را از خاک آفرید، و سپس به او فرمود، موجود باش او هم فوراً موجود شد.» بنابراین، ولادت مسیح بدون پدر، هرگز دلیل بر الوهیت او نیست.

*انجام مباهله
مسیحیان در این بحث قانع نشدند و پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بدستور خداوند متعال آنان را به مباهله فرا خواند.
دستور خداوند چنین بود: «فَمَنْ حاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ اَبْنائَنا وَابْنائَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِسائَکُمْ وَ اَنْفُسَنا وَ اَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبینَ» 13 ؛ هرگاه بعد از علم و دانشی که درباره مسیح به تو رسیده، باز کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، [به آن ها] بگو: بیائید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت کنیم و شما هم از نفوس خود، آنگاه مباهله کنیم، و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.»
در روز موعود در حالی که دست علی علیه السلام در دست پیامبر بود و امام حسن و امام حسین علیهما السلام پیش روی آن حضرت می‌رفتند و فاطمه علیها السلام پشت سر پدر حرکت می‌کرد، عزیزان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به میعادگاه آمدند.
حضرت رسول در حالی که عبای مویین سیاه رنگی بر دوش داشت، جلو آمد تا به نزدیکی دو درخت رسید. فرمود میان دو درخت را هموار کنند. عبای خود را بر درخت‌ها کشید و همراهان خود را در زیر آن جای داد و خود در پیش ایستاد و دوش چپ خود را به زیر عبا برد و بر کمانی که در دست داشت تکیه داد و دست راست را برای مباهله به سوی آسمان بلند کرد. مردم از دور می‌نگریستند که چه خواهد شد.
سید و عاقب که این حال را دیدند، رنگ از رخسارشان پرید و پاهایشان لرزید و نزدیک بود که بیهوش شوند.
مسیحیان به خدمت حضرت شتافتند و گفتند: با این جماعت آمده‌ای که با ما مباهله کنی؟ حضرت فرمود: آری، پس از من اینان مقرب‌ترین خلق نزد خدایند.
لرزه بر بدنشان افتاد و با آن حضرت مصالحه کردند و راضی به پرداخت جزیه شدند. 14
به نقلی، سید و عاقب گفتند: چرا با بزرگانی که به تو ایمان آورده اند، بیرون نیامدی و تنها همین جوان و زن و دو کودک را همراه خویش آوردی؟ حضرت فرمودند: من از جانب خداوند مأمور شده‌ام که همراه اینان با شما مباهله کنم.
منذر بن علقمه، برادر ابو حارثه که پیش‌تر در مجلس مشورتی اهل نجران حاضر نبود و سپس همراه این گروه شد، دیگران را نصیحت کرد که: شما و هر کسی که با کتاب‌های الهی آشنا است، می‌داند که ابوالقاسم محمدصلی الله علیه وآله همان پیامبری است که همه پیامبران به او بشارت داده اند. 15
این گزارش حاکی است که در این وقت نشانه‌های نزول عذاب ظاهر شد؛ آفتاب دگرگون گشت و کوه‌ها لرزید و با این که فصل تابستان بود، ابری سیاه پیدا شد.
سید و عاقب منذر بن علقمه را نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرستادند تا با او پیمان ببندند.
منذر به محضر رسول خداصلی الله علیه وآله رسید و مسلمان شد و پیام آنان را رساند. رسول خداصلی الله علیه وآله علی علیه السلام را برای مصالحه فرستاد. علی علیه السلام پرسید: با ایشان چگونه صلح کنم؟ حضرت رسول صلی الله علیه وآله فرمود: هرچه رأی تو باشد. علی علیه السلام با آنان توافق کرد که هر سال دو هزار جامه نفیس و هزار مثقال طلا پرداخت کنند و نیمی از آن در محرم و نیمی دیگر در رجب پرداخت شود. 16

امضای صلحنامه
سرانجام این واقعه، امضای صلحنامه‌ای میان رسول خداصلی الله علیه وآله و مسیحیان نجران بود.
گویا در تنظیم این صلحنامه و تعیین شرطهای آن، علی علیه السلام از سوی پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله اختیار کامل داشت17 و همو کاتب صلحنامه بود. 18اینک متن صلحنامه را به نقل از ارشاد مفید می‌آوریم:
«بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم. هذا کِتابٌ مِنْ مُحَمَّدٍ النَّبِی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله لِنَجْرانَ وَ حاشِیتِها. فی کُلِّ صَفْراءٍ اَوْ بَیضاءٍ وَ ثَمَرَةٍ وَ رَقیقٍ لا یؤْخَذُ مِنْهُمْ شَی ءٌ غَیرَ اَلْفَی حُلَّةً مِنْ حُلَلِ الاَْواقی، ثَمَنُ کُلِّ حُلَّةٍ اَرْبَعُونَ دِرْهَماً فَما زادَ اَوْ نَقَصَ فِعْلی حِسابُ ذلِکَ یؤَدُّونَ ألْفاً مِنْها فی صَفَرٍ وَ ألْفاً مِنْها فی رَجَبٍ وَ عَلَیهِمْ أَرْبَعُونَ دیناراً مَثْواةَ رَسُولی مِمَّا فَوْقَ ذلِکَ وَ عَلَیهِم فی کُلِّ حَدَثٍ یکُونُ بِالْیمَنِ مِنْ کُلِّ ذی عَدَنٍ عارِیةٌ مَضْمُونَةٌ ثَلاثُونَ دِرْعاً وَ ثَلاثُونَ فَرَساً وَ ثَلاثُونَ جَمَلاً عارِیةٌ مَضْمُونَةٌ لَهُمْ بِذلِکَ جَوارُ اللَّهِ وَ ذِمَّةُ مُحَمَّدِ بْن عَبْدِاللَّهِ فَمَنْ اَکَلَ الرِّبا مِنْهُمْ بَعْدَ عامِهِمْ هذا فَذِمَّتی مِنْهُ بَریئَةٌ؛
این نوشته‌ای است از محمد پیامبر خداصلی الله علیه وآله برای [اهل] نجران و پیرامون آن. از آنان چیزی از طلا و نقره و میوه و برده گرفته نشود جز دو هزار حلّه از حلّه‌های اواقی که بهای هر حلّه چهل درهم باشد و اگر کم و زیادی شد به همان اندازه حساب می‌شود. هزار حلّه آن را در ماه صفر و هزار حله دیگر را در ماه رجب بپردازند و بر عهده ایشان است که چهل دینار برای خرج خانه فرستادگان من بپردازند و بر عهده ایشان است که هرگاه در یمن حادثه‌ای یا جنگی از جانب قبیله ذی عدن روی داد، به عنوان عاریه مضمونه (که اگر از میان رفت مانند آن پس داده شود) سی زره و سی اسب و سی شتر [به مسلمانان برای جنگ] بدهند و در برابر این تعهدات پناه خدا و ذمه محمد بن عبداللَّه برای آنان است. پس از این سال هر کس از آنان که ربا خورد، من در برابر او تعهدی ندارم.» 19

نکات قابل توجه از آیه مباهله:
براساس آیه مباهله قرار بر این بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرزندان و زنان و کسانی که به منزله جانش هستند به مباهله بیاورد و آن حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را به عنوان نفس خود و امام حسن و امام حسین علیهما السلام را به عنوان فرزندان خود و حضرت زهراعلیها السلام را به عنوان زنان خود آورد. این عملکرد پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نشان دهنده چند مطلب است:
الف) علی علیه السلام از جهت کمالات معنوی به حدی پیش رفته است که به منزله جان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می‌باشد.
می دانیم که رسول خداصلی الله علیه وآله از همه انسان‌ها برتر است. پس علی علیه السلام از همه انسان‌ها جز رسول خداصلی الله علیه وآله برتر خواهد بود. در این آیه، مقصود از «اَنْفُسَنا» نمی‌تواند رسول خداصلی الله علیه وآله باشد، چرا که درست نیست آدمی نفس خود را به سوی خود فرا خواند، بلکه مراد کسی است که در عزت، کرامت، محبت، ایثار، بزرگی و جلالت نزد خداوند سبحان، جایگاهی چون رسول خداصلی الله علیه وآله دارد و اگر هیچ دلیل دیگری نمی‌بود که حاکی از برتری پیامبر بر علی علیه السلام باشد، این آیه بر برابری آنان در فضیلت و مرتبه دلالت می‌کرد، اما دلایل دیگری هست که پیامبر را از این برابری خارج می‌کند. آن گاه برتری علی علیه السلام بر دیگر افراد بشر به مقتضای این آیه باقی می‌ماند.
ب) از این آیه استفاده می‌شود که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله امام حسن و امام حسین علیهما السلام را فرزندان خود می‌داند، بر خلاف نظر کسانی که فرزندان حضرت زهراعلیها السلام را فرزندان پیامبر نمی‌دانند به این بهانه که نسل انسان از طریق فرزند پسر باقی می‌ماند و فرزندان حضرت زهراعلیها السلام از طریق پدر به پیامبر اکرم منتسب نمی‌شوند، پس فرزندان پیامبر خدا نیستند.
ج) اینکه پیامبر اکرم بهترین عزیزان خود را برای مباهله می‌آورد، از یک سو نشان دهنده ایمان راسخ او به خداوند متعال و حقانیت و صداقت او در گفتارش می‌باشد و از سوی دیگر نشان دهنده ایمان راسخ و نهایت درجه اعتقاد آن عزیزان به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و خدای اوست. اگر جز این بود، پیامبر خدا به جای آوردن نزدیکان خود، آنهم دختر و فرزندان خردسال، پیروان سرشناس خود را می‌آورد و همچنین عزیزان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله جان خود را به خطر نمی‌انداختند و افراد دیگری را پیش می‌فرستادند.

داستانی جالب
روزی معاویة بن ابی سفیان به سعد ابن ابی وقاص گفت: چه چیز نمی‌گذارد که ابو تراب را دشنام گویی؟ سعد گفت: چون به یاد سه چیز می‌افتم که رسول خدا در حق او گفته است و از این رو به خود اجازه نمی‌دهم که او را دشنام گویم. اگر یکی از آن‌ها برای من بود، از شتران سرخ مو برایم دوست داشتنی‌تر بود.
اول آنکه چون در یکی از جنگ ها رسول خداصلی الله علیه وآله علی علیه السلام را به جای خویش در شهر نهاد، علی علیه السلام گفت: آیا مرا همراه زنان و کودکان در شهر می‌گذاری؟ رسول خداصلی الله علیه وآله به او فرمود: آیا راضی نمی‌شوی که برای من چون هارون برای موسی باشی، جز آنکه پس از من نبوّتی نیست؟
دوم آنکه از رسول خدا شنیدم که در جنگ خیبر فرمود: پرچم را به دست مردی می‌دهم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند. آن گاه فرمود: علی را بخوانید. علی را آوردند در حالی که چشم درد داشت. رسول خداصلی الله علیه وآله از آب دهانش به چشم او کشید و علی علیه السلام صحت یافت و آن گاه پرچم را بدو سپرد.
سوم آنکه چون آیه مباهله نازل شد، رسول خداصلی الله علیه وآله علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را فرا خواند و فرمود: «اَللَّهُمَّ هؤُلاءِ اَهْلی.» 20
پی نوشت:

1) طریحی، شیخ فخرالدین، مجمع البحرین، ماده بهل.
2)جزایری، سید نورالدین و ابو هلال عسکری، معجم الفروق اللغویه، ص 466.
3) طبرسی، مجمع البیان، ذیل آیه مباهله.
4)نساء/ 59: «ای کسانی که ایمان آورده اید! خدا و پیامبر و اولوالامر [= اوصیای پیامبر] را اطاعت کنید.»
5)مائده/ 55: «سرپرست و ولی شما، تنها خداست و پیامبر او و آن‌ها که ایمان آورده اند. همان‌ها که نماز را برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند.»
6)شوری/ 23: «بگو من از شما هیچ پاداشی بر رسالتم جز دوست داشتن نزدیکانم درخواست نمی‌کنم.»
7)کلینی، محمد بن یعقوب، اصول من الکافی، کتاب الدعاء، باب مباهلة الخصم، ج 2، ص 514.
8)شیخ مفید، الارشاد، ج 1، ص 222.
9)سید بن طاووس، اقبال الاعمال، ص 496.
10) نجران نقطه‌ای میان حجاز و یمن و طول آن به اندازه یک روز راه برای راکب سریع بود و در آن 73 آبادی وجود داشت که تنها 120 هزار مرد جنگی در آن ساکن بودند. (بیهقی، احمد بن حسین، دلایل النبوه، ص 385.)
11) سید بن طاووس، اقبال الاعمال، ص 496.
12) آل عمران/ 59.
13) آل عمران/ 62.
14) ر. ک. سید ابن طاووس، سعد السعود، ص 90؛ مجلسی، محمدباقر، حیات القلوب، ج 4، ص 1305.
15) سید بن طاووس، اقبال الاعمال، ص 511؛ مجلسی، محمدباقر، حیاة القلوب، ج 4، ص 1345.
16) سید ابن طاووس، اقبال الاعمال، ص 512؛ مجلسی، محمدباقر، حیاة القلوب، ج 4، ص 134.
17) گزارش سید بن طاووس در اقبال الاعمال، ص 512.
18) یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 452.
19) شیخ مفید، الارشاد، ج 1، ص 226.
20) ری شهری، محمد، موسوعة الامام علی بن ابی طالب علیهما السلام، ج 8، ص 314.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.