شیخ قربانعلی دستجردی

شیخ قربانعلی دستجردی

توسعه وترویج معارف اهل بیت علیهم السّلام
شیخ قربانعلی دستجردی

شیخ قربانعلی دستجردی

توسعه وترویج معارف اهل بیت علیهم السّلام

زندگی نامه حضرت مهدی ارواحنا له الفداء


امام مهدى(علیه السلام)

پرتوى از سیره و سیماى امام مهدى(علیه السلام)

حضرت مهدى(علیه السلام) در نیمه شعبان سال 255 هجرى در شهر سامرّا متولّد گردید.
نام مشهور مادر آن حضرت، نرجس [نرگس] است.
پنج سال از زندگانى او در حیات پدر بزرگوارش امام حسن عسکرى گذشت.
در آن مدّت، فعّالیّت مهمّ و اساسى امام عسکرى بر دو امر مهمّ متمرکز بود:1ـ احتیاط کامل از دستگاه حاکم،2ـ آشنا کردن او با یاران نزدیک خود.
امام مهدى(علیه السلام) پس از پدر، مسئولیت امامت را در سال 260 هجرى در پنج سالگى به عهده گرفت.
خردسالى امام پدیده اى شگفت آور نیست، همان طور که حضرت یحیى در کودکى صاحب حکم نبوّت شد، چنان که خداوند در سوره مریم، آیه 12 مىفرماید: «یا یَحْیى خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّة وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا»اى یحیى! کتاب آسمانى را با نیرو بگیر. و این گونه او را در کودکى حکم نبوّت دادیم.
امام حسن عسکرى(علیه السلام) چند روز پیش از وفات، به دوستان خود، در مجلسى که چهل تن از یاران وفادارش حضور داشتند و از جمله آنان محمّد بن عثمان و معاویة بن حکیم و محمّد بن ایّوب بودند، چنین فرمود:«او بعد از من صاحب و خلیفه شماست، او قائمى است، که گردن ها منتظرانه، به سوى او کشیده مىشود.
هنگامى که زمین از ستم و ناروا پر شد، خروج مىکند، و زمین را از قسط و عدل سرشار مىسازد.»
غیبت صغرى از سال 260 هجرى تا سال 329 هجرى به طول انجامید.
امام مهدى(علیه السلام) با بعضى از یاران نزدیک خود به طور مستقیم تماس مىگرفت و به آنان توصیه مىفرمود که مشاهدات خود را در میان مردم تبلیغ کنند و سفارش مىکرد که مکان و سایر خصوصیّاتى را که راه وصول به سوى او را براى مقامات دولتى آسان مىساخت، پنهان دارند.
آن حضرت به مسائل گوناگون مردم از طریق وکیلان و سفیران خود، که مورد اعتماد او بودند، پاسخ مىداد; فقط با کسانى که اخلاصشان محرز و مورد اطمینان کامل بودند و راز را افشا نمىکردند تماس مىگرفت.
تلاش هاى پیگیر معتمد، خلیفه عبّاسى و پس از او معتضد، براى دستگیرى حضرت مهدى(علیه السلام) بىنتیجه ماند.
مأموران براى چندمین بار در سامرّا خانه امام حسن عسکرى را محاصره کردند، همه جاى خانه را بازرسى نمودند، وقتى وارد خانه شدند از سرداب، بانگ تلاوت قرآن به گوش رسید. بر در سرداب فراهم آمدند و آنجا را محاصره کردند تا کسى نه در آنجا به درون رود و نه از آنجا بیرون آید. فرمانده سربازان بر در ایستاد تا همه سربازان به او پیوستند. امام(علیه السلام) از در سرداب بیرون آمد و از مقابلشان گذشت، وقتى از چشم ناپدید شد، فرمانده گفت: پایین بروید. گفتند آیا او نبود که از برابر تو گذشت؟ جواب داد: من کسى را ندیدم.
پس چرا او را رها کردید؟ گفتند ما پنداشتیم که تو او را دیده اى.
اموال و حقوق شرعىاى که از طرف شیعیان به امام(علیه السلام) مىرسید، توسّط نمایندگان و وکیلان توزیع مىشد و به مصرف واقعى خود مىرسید.
قسمتى از اموال به طور مستقیم به دست امام(علیه السلام)مىرسید و قسمتى را نایب، بر وفق قواعد و احکام اسلامى در صرفِ حقوق، مصرف مىکرد.
وظایف نوّاب آن حضرت، علاوه بر رسیدگى به امور مالى، گرفتن سؤالات و رساندن آن به امام و رساندن پاسخ امام به مردم بود.

نوّاب چهارگانه

نوّاب چهارگانه کسانى بودند که در غیبت صغرى از طرف امام(علیه السلام)داراى وکالت خاصّه بودند.
آنان به ترتیب و بنا به تسلسل تاریخى عبارت بودند از:1ـ عثمان بن سعید العمرى، مدّت نیابت پنج سال،2ـ محمّد بن عثمان العمرى، مدت نیابت حدود چهل سال،3ـ حسین بن روح نوبختى، مدّت نیابت حدود بیست و یک سال،4ـ و على بن محمّد سمرى، مدّت نیابت سه سال.
و با پایان زندگى این چهار نفر، دوران غیبت صغرى در سال 329 هجرى به پایان رسید و سپس دوران غیبت کبرى آغاز گردید.
تحرّکات و تلاش هاى آنان - بدون این که مأمورین را به خود جلب کنند - بسیار سرّى بود.
از جمله کوشش هاى آنها حلّ مشکلات علمى و شرکت در بحث ها و مناظرات عقیدتى بود که براى راهنمایى پایگاههاى مردمى یا براى پاسخگویى به شبهه ها و دفاع از اسلام انجام مىشد.
نیابت و نمایندگى خاصّ از طرف امام مهدى(علیه السلام) 69 سال و شش ماه و پانزده روز ادامه داشت و این مدّت، غیبت صغرى نام دارد.
غیبت صغرى در سال 329 پایان یافت.
در آن وقت، عمر امام مهدى(علیه السلام)74 سال بود.
آن گاه غیبت کبرى آغاز گردید تا خداوند حکیم در زمان و شرایط مساعد به آن حضرت اجازه ظهور دهد تا زمین را پر از عدل و داد کند و حکومت واحد جهانى را تشکیل دهد و آرزوى بشریّت را، که همان تحقّق مدینه فاضله است، محقّق گرداند.
به امید آن روز.

مهدى از دیدگاه علماى اهل سنّت

اعتقاد به مهدویت، اختصاص به شیعه ندارد، بلکه بر اساس روایات فراوانى که از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)ی رسیده، علماى اهل سنّت نیز این موضوع را قبول دارند.
ولى معمولا آنان، تولّد حضرت مهدى را انکار مىکنند و مىگویند: شخصیّتى که پیامبر اکرم از قیام او خبر داده، هنوز متولّد نشده است و در آینده تولّد خواهد یافت.
شبراوى شافعى در «الاتّحاف» گوید:«شیعه عقیده دارد مهدى موعود ـ که احادیث صحیحه درباره او وارد شده ـ همان پسر حسن عسکرى است و در آخر الزّمان ظهور خواهد کرد، ولى صحیح آن است که او هنوز متولّد نشده و در آینده متولّد مىشود و او از اشراف اهل بیت کریم است.»ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه، ذیل خطبه 16 مىگوید: «اکثر محدّثین عقیده دارند مهدى موعود از نسل فاطمه(علیها السلام) است و اصحاب ما معتزله آن را انکار ندارند و در کتب خود به نام او تصریح کرده اند و شیوخ ما به او اعتراف نموده اند. منتها او به عقیده ما هنوز متولّد نشده و بعداً متولّد خواهد گردید.»با این حال، تعدادى از مورّخان و محدّثان اهل سنّت، تولّد آن حضرت را ذکر کرده و آن را یک واقعیت دانسته اند ، از جمله:
1 ـ عزّالدّین ابن اثیر (متوفّاى 630) در حوادث سال 260 هجرى مىنویسد:«ابو محمّد عسکرى (امام حسن عسکرى) در سال 232 متولّد شد و در سال 260 وفات یافت و او پدر محمّد است که شیعه او را «منتَظَر» نامند.»
2 ـ عماد الدّین ابوالفداء اسماعیل بن نورالدّین شافعى (متوفّاى 732) گوید:«على هادى (امام دهم) در سال 254 هجرى در سامرّا وفات یافت. او پدر حسن عسکرى است و حسن عسکرى یازدهمین امام از ائمّه دوازده گانه است و او پدر محمّد منتظَر صاحب سرداب است و در سال 255 متولّد شده است.»
3 ـ ابن حجر هیتمى مکّى شافعى (متوفّاى 974) در «الصّواق المحرقه» مىنویسد: «حسن عسکرى در سامرّا وفات یافت، عمرش 28 سال بود و به قولى او را مسموم کردند و از خود فرزندى جز ابوالقاسم محمّد حجّت باقى نگذاشت، عمر او به وقت وفات پدرش پنج سال بود، لیکن خدا در آن کمى سنّ، به وى حکمتِ امامت را عطا کرده بود و «قائم منتظَر» نامیده مىشود.»
4 ـ نورالدّین على بن محمّد بن صبّاغ مالکى (متوفّاى 855) گوید:«مدّت امامت امام حسن عسکرى دو سال بود. او بعد از خودش فرزندش «حجّت قائم» را باقى گذاشت که براى حکومتِ حقّ، انتظارش کشیده مىشود. پدرش او را مخفى نگهداشته و پنهانش کرده بود و آن به علّت سختى کار و خوف از سلطان وقت بود.»
5 ـ ابوالعبّاس احمدبن یوسف دمشقى قرمانى (متوفّاى 1019) در «اخبار الدُّوَل و آثار الأُوَل» مىنویسد:«فصل یازدهم کتاب در بیان حال خلف صالح امام ابى القاسم محمّد فرزند حسن عسکرى است که عمرش به وقت وفات پدرش پنج سال بود، لیکن خدا به وى حکمت عطا فرمود، چنان که به یحیى(علیه السلام) داده شد، او متوسّط القامه، زیباموى، زیبابینى و گشاده پیشانى بود.»معلوم مىشود که تولّد حضرت مهدى براى این نویسنده و مورّخ سنّى به قدرى واضح و یقینى بوده که حتّى به بیانِ قیافه و شمائل آن حضرت نیز پرداخته و از او به نام «الخلف الصّالح» یاد کرده است.
6 ـ حافظ ابوعبدالله محمّد بن یوسف کنجى شافعى (متوفّاى 658) در «کفایة الطّالب» مىنویسد:«امام عسکرى روز جمعه هشتم ربیع الاوّل در سال 260 در سامرّا از دنیا رفت و در خانه اى که پدرش در آن دفن شده بود، دفن گردید، پسرش را بعد از خود گذاشت و اوست امام منتظَر.
کتاب کفایة الطّالب را در اینجا تمام کرده و حالات او را در کتابى مخصوص مىنگاریم.»ناگفته نماند که کتاب ویژه این عالمِ سنّى درباره حضرت مهدى(علیه السلام)، البیان فى اخبار صاحب الزّمان نام دارد.
7 ـ خواجه پارسا از بزرگان مذهب حنفى در کتاب «فضل الخطاب» مىنویسد:«ابو محمّد حسن عسکرى بعد از خودش جز فرزندى به نام ابوالقاسم محمّد منتظَر که مرسوم به قائم و حجّت و مهدى و صاحب الزّمان است بر جاى نگذاشت. شب میلاد او نیمه شعبان سال 255 هجرى و مادرش امّ ولد بوده که نرجس نامیده شده است.»
8 ـ ابن طلحه کمال الدّین شافعى (متوفّاى 654) در کتاب ارزشمندش به نام «مطالب السَّئُول فى مناقب آلالرّسول» مىنویسد:«امّا در مناقب ابو محمّد حسن عسکرى همین بس که بزرگترین منقبب و مزیّتى که خدا به او داده آن است که مهدى موعود از صلب اوست... مادرش کنِیرى است به نام صیقل و نام خودش محمّد، کنیه اش ابوالقاسم، لقبش «حجّت» و «خلف صالح» و به قولى «منتظَر» است.»
9 ـ شمس الدّین ابوالمظفّر سبط بن جوزى حنفى (متوفّاى 654) در کتاب معروفش «تذکرةالخواصّ» مىنویسد:«محمّد بن حسن بن على بن محمّد بن على بن موسى الرّضا بن جعفر بن على بن الحسین بن على بن ابیطالب، کنیه اش ابوعبدالله و ابوالقاسم است. و او خلف حجّت، صاحب الزّمان، قائم منتظَر و آخرین ائمّه است. خبر داد ما را عبدالعزیز بن محمود بن بزّاز از ابن عمر گفت: رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: «خارج مىشود در آخر الزّمان مردى از فرزندانم که اسم او مثل اسم من و کنیه او مثل کنیه من است، زمین را پر از عدل مىکند، همان طور که پر از ظلم شده باشد، این همان مهدى است.»
10 ـ عبدالوّهاب شعرانى شافعى مصرى (متوفّاى 973) در کتابش به نام «الیواقیت والجواهر» مىنویسد:«... او از اولاد امام حسن عسکرى و تولدّش در نیمه شعبان سال 255 واقع است و او باقى مىماند تا با عیسى بن مریم(علیه السلام) اجتماع کند. و عمر شریفش تا زمانِ ما که اکنون سال 958 است، 706 سال مىباشد.»
از حضرت مهدى(علیه السلام)، مطالبى ارزنده تحت عنوان توقیعات و نامه هاى آن حضرت به نوّاب اربعه و بعضى از اَعلامِ خاصّانِ مورد اعتماد او، نقل گردیده که در مجامع حدیثى از قبیل: بحارالانوار، احتجاج طبرسى، غیبت نعمانى، غیبت شیخ طوسى و اکمال الدّین شیخ صدوق، روایت شده است.
اینک از میان کلمات و سخنانِ آن منجىِ بشریّت و مهدى موعود، چهل حدیث برگزیده را که هر یک رهنمودى بزرگ و امّید بخش است، به جویندگان هدایت و منتظران ظهورش تقدیم مىدارم.
* * *

چهل حدیث

قالَ الاِْمامُ الْمَهْدِىُّ(علیه السلام):

1- توجّه امام مهدى(علیه السلام) به شیعیان خویش
«إِنّا غَیْرُ مُهْمِلینَ لِمُراعاتِکُمْ، وَ لا ناسینَ لِذِکْرِکُمْ، وَ لَوْ لا ذلِکَ لَنَزَلَ بِکُمُ اللاَّْواهُ، وَ اصْطَلَمَکُمُ الاَْعْداءُ. فَاتَّقُوا اللّهَ جَلَّ جَلالُهُ وَ ظاهِرُونا.»:
ما در رعایت حال شما کوتاهى نمىکنیم و یاد شما را از خاطر نبرده ایم ، که اگر جز این بود گرفتارى ها به شما روى مىآورد و دشمنان، شما را ریشه کن مىکردند. از خدا بترسید و ما را پشتیبانى کنید.
2- عمل صالح و تقرّب به اهل بیت(علیهم السلام)
«فَلْیَعْمَلْ کُلُّ امْرِء مِنْکُمْ بِما یُقَرَّبُ بِهِ مِنْ مَحَبَّتِنا، وَلْیَتَجَنَّبْ ما یُدْنیهِ مِنْ کَراهِیَّتِنا وَ سَخَطِنا، فَإِنَّ امْرَأً یَبْغَتُهُ فُجْأَةً حینَ لا تَنْفَعُهُ تَوْبَةٌ، وَ لا یُنْجیهِ مِنْ عِقابِنا نَدَمٌ عَلى حَوْبَة.»:
هر یک از شما باید به آنچه که او را به دوستى ما نزدیک مىسازد، عمل کند و از آنچه که خوشایند ما نبوده و خشم ما در آن است، دورى گزیند، زیرا خداوند به طور ناگهانى انسان را مىگیرد، در وقتى که توبه برایش سودى ندارد و پشیمانى او را از کیفر ما به خاطر گناهش نجات نمىدهد.
3- تسلیم در مقابل دستورهاى اهل بیت(علیهم السلام)
«فَاتَّقُوا اللّهَ، وَ سَلِّمُوا لَنا، وَ رُدُّو الاَْمْرَ إِلَیْنا، فَعَلَیْنَا الاِْصْدارُ، کَما کانَ مِنَّا الاِْیرادُ، وَ لا تَحاوَلُوا کَشْفَ ما غُطِّىَ عَنْکُمْ، وَ اجْعَلُوا قَصْدَکُمْ إِلَیْنا بِالْمَوَدَّةِ عَلَى السُّنَّةِ الْواضِحَةِ.»:
از خدا بترسید و تسلیم ما شوید و کارها را به ما واگذارید، بر ماست که شما را از سرچشمه، سیراب برگردانیم، چنان که بردن شما به سرچشمه از ما بود، در پى کشف آنچه از شما پوشیده شده نروید. مقصد خود را با دوستى ما بر اساس راهى که روشن است به طرف ما قرار دهید.
4- تحقّق حتمى حقّ
«أَبَى اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لِلْحَقِّ إِلاّ إِتْمامًا وَ لِلْباطِلِ إِلاّ زَهُوقًا، وَ هُوَ شاهِدٌ عَلَىَّ بِما أَذْکُرُهُ.»:
خداوند مقدّر فرموده است که حقّ به مرحله نهایى و کمال خود برسد و باطل از بین رود، و او بر آنچه بیان نمودم گواه است.
5- خلقت هدفدار و هدایت پایدار
«إِنَّ اللّهَ تَعالى لَمْ یَخْلُقِ الْخَلْقَ عَبَثًا وَ لا أَهْمَلَهُمْ سُدًى بَلْ خَلَقَهُمْ بِقُدْرَتِهِ وَ جَعَلَ لَهُمْ أَسْماعًا وَ أَبْصارًا وَ قُلُوبًا وَ أَلْبابًا ثُمَّ بَعَثَ إِلَیْهِمُ النَّبِیّینَ عَلَیْهِمُ السَّلامُ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ، یَأْمُرُونَهُمْ بِطاعَتِهِ وَ یَنْهَوْنَهُمْ عَنْ مَعْصِیَتِهِ وَ یُعَرِّفُونَهُمْ ما جَهِلُوهُ مِنْ أَمْرِ خالِقِهِمْ وَ دینِهِمْ وَ أَنـْزَلَ عَلَیْهِمْ کِتابًا، وَ بَعَثَ إِلَیْهِمْ مَلائِکَةً یَأْتینَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ مَنْ بَعَثَهُمْ إِلَیْهِمْ بِالْفَضْلِ الَّذى جَعَلَهُ لَهُمْ عَلَیْهِمْ.»:
خداوند متعال، خلق را بیهوده نیافریده و آنان را مهمل نگذاشته است، بلکه آنان را به قدرتش آفریده و براى آنها گوش و چشم و دل و عقل قرار داده، آن گاه پیامبران را که مژده دهنده و ترساننده هستند به سویشان برانگیخت تا به طاعتش دستور دهند و از نافرمانىاش جلوگیرى فرمایند و آنچه را از امر خداوند و دینشان نمىدانند به آنها بفهمانند و بر آنان کتاب فرستاد و به سویشان فرشتگان برانگیخت تا آنها میان خدا و پیامبران ـ به واسطه تفضّلى که بر ایشان روا داشته ـ واسطه باشند.
6- ظهور حقّ
«إِذا أَذِنَ اللّهُ لَنا فِى الْقَوْلِ ظَهَرَ الْحَقُّ وَ اضْمَحَلَّ الْباطِلُ، وَ انْحَسَرَ عَنْکُمْ.»:
هرگاه خداوند به ما اجازه دهد که سخن گوییم، حقّ ظاهر خواهد شد و باطل از میان خواهد رفت و خفقان از [سرِ] شما برطرف خواهد شد.
7- تفتیش ناروا
«مَنْ بَحَثَ فَقَدْ طَلَبَ، وَ مَنْ طَلَبَ فَقَدْ دَلَّ، وَ مَنْ دَلَّ فَقَدْ أَشاطَ وَ مَنْ أَشاطَ فَقَدْ أَشْرَکَ.»:
حضرت مهدى(علیه السلام) در خصوص کسانى که در جستجوى او بوده اند تا به حاکم جور تحویلش دهند فرموده است: آن که بکاود، بجوید و آن که بجوید دلالت دهد و آن که دلالت دهد به هدف رسد و هر که [در مورد من] چنین کند، شرک ورزیده است.
8- ظهور حقّ به اذن حقّ
«فَلا ظُهُورَ إِلاّ بَعْدَ إِذْنِ اللّهِ تَعالى ذِکْرُهُ وَ ذلِکَ بَعْدَ طُولِ الاَْمَدِ وَ قَسْوَةِ الْقُلُوبِ وَ امْتِلاءِ الاَْرْضِ جَوْرًا.»:
ظهورىنیست، مگر به اجازه خداوندمتعال و آن هم پس از زمان طولانى و قساوت دلها و فراگیر شدن زمین از جور و ستم.
9- مدّعیان دروغگو
«سَیَأْتى إلى شیعَتى مَنْ یَدَّعِى المُشاهَدَةَ. أَلا فَمَنِ ادَّعَى المُشاهَدَةَ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْیانى وَ الصَّیْحَةِ فَهُوَ کَذّابٌ مُفْتَر وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّهِ الْعَلِىِّ الْعَظیم.»:
آگاه باشید به زودى کسانى ادّعاى مشاهده (نیابت خاصّه) مرا خواهند کرد. آگاه باشید هر کس قبل از «خروج سفیانى» و شنیدن صداى آسمانى، ادّعاى مشاهده مرا کند دروغگو و افترا زننده است; حرکت و نیرویى جز به خداى بزرگ نیست.
10- دنیا در سراشیبى زوال
«إِنَّ الدُّنْیا قَدْ دَنا فَناؤُها وَ زَوالُها وَ أَذِنَتْ بِالْوِداعِ وَ إِنّى أَدْعُوکُمْ إِلَى اللّهِ وَ رَسُولِهِ(صلى الله علیه وآله وسلم) وَ الْعَمَلِ بِکِتابِهِ وَ إِماتَةِ الْباطِلِ وَ إِحْیاءِ السُّنَّةِ.»:
دنیا فنا و زوالش نزدیک گردیده و در حال وداع است، و من شما را به سوى خدا و پیامبرش ـ که درود خدا بر او و آلش باد ـ و عمل به قرآنش و میراندن باطل و زنده کردن سنّت، دعوت مىکنم.
11- ذخیره بزرگ
«أَنَا بَقِیَّةٌ مِنْ آدَمَ وَ ذَخیرَةٌ مِنْ نُوح وَ مُصْطَفى مِنْ إِبْراهیمَ وَ صَفْوَة مِنْ مُحَمَّد(صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِمْ أَجْمَعینَ).»:
من باقیمانده از آدم و ذخیره نوح و برگزیده ابراهیم و خلاصه محمّد (درود خدا بر همگى آنان باد) هستم.
12- حجّت خدا
«زَعَمَتِ الظَّلَمَةُ أَنَّ حُجَّةَ اللّهِ داحِضَةٌ وَ لَوْ أُذِنَ لَنا فِى الْکَلامِ لَزالَ الشَّکُّ.»:
ستمگران پنداشتند که حجّت خدا از بین رفته است، در حالى که اگر به ما اجازه سخن گفتن داده مىشد، هر آینه تمام شکّ ها را از بین مىبردیم.
13- عطسه، نشانه سلامت
«أَلا أُبَشِّرُکَ فِى الْعِطاسِ فَقُلْتُ بَلى قالَ: هُوَ أَمانٌ مِنَ الْمَوْتِ ثَلاثَةَ أَیّام.»:
نسیم، خدمتکار حضرت مهدى(علیه السلام) گوید: آن حضرت به من فرمود:آیا تو را در مورد عطسه کردن بشارت دهم؟ گفتم: آرى. فرمود: عطسه، علامتِ امان از مرگ تا سه روز است.
14- نماز، طردکننده شیطان
«ما أُرْغِمَ أَنْفُ الشَّیْطانِ بِشَىْء مِثْلِ الصَّلوةِ، فَصَلِّها وَ أَرْغِمْ أَنْفَ الشَّیْطانِ.»:
هیچ چیز مثل نماز، بینى شیطان را به خاک نمىمالد، پس نماز بخوان و بینى شیطان را به خاک بمال.
15- اذن مالک
«لا یَحِلُّ لاَِحَد أَنْ یَتَصَرَّفَ فى مالِ غَیْرِهِ بِغَیْرِ إِذْنِهِ.»:
تصرّف در مال هیچ کس بدون اجازه او جایز نیست.
16- استعاذه به خدا
«أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الْعَمى بَعْدَ الْجَلاءِ وَ مِنَ الضَّلالَهِ بَعْدَ الْهُدى وَ مِنْ مُوبِقاتِ الاَْعْمالِ وَ مُرْدِیاتِ الْفِتَنِ.»:
پناه به خدا مىبرم از نابینایى بعد از بینایى و از گمراهى بعد از راهیابى و
از اعمال ناشایسته و فرو افتادن در فتنهها.
17- اسوه هاى حقیقت
«إِنَّ الْحَقَّ مَعَنا وَ فینا، لا یَقُولُ ذلِکَ سِوانا إِلاّ کَذّابٌ مُفْتَر.»:
حقّ با ما و در میان ماست، کسى جز ما چنین نگوید، مگر آن که دروغگو و افترا زننده باشد.
18- ظهور فَرَج به اذن خدا
«وَ أَمّا ظُهُورُ الْفَرَجِ فَإِنَّهُ إِلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، کَذَبَ الْوَقّاتُونَ. وَ أَمّا قَوْلُ مَنْزَعَمَ أَنَّ الْحُسَیْنَ(علیه السلام) لَمْ یُقْتَلْ، فَکُفْرٌ وَ تَکْذیبٌ وَ ضَلالٌ.»:
امّا ظهور فرج، موکول به اراده خداوند متعال است و هر کس براى ظهور ما وقت تعیین کند دروغگوست. و امّا گفته کسانى که پنداشته اند امام حسین(علیه السلام) کشته نشده، کفر و دروغ و گمراهى است.
19- شناخت خدا
«إِنَّ اللّهَ تَعالى هُوَ الَّذى خَلَقَ الاَْجْسامَ وَ قَسَّمَ الاَْرْزاقَ لاَِنَّهُ لَیْسَ بِجِسْم وَلا حالّ فىجِسْم«لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَىءٌ وَ هُوَالسَّمیعُ الْعَلیمُ».»:
همانا خداوند متعال، کسى است که اجسام را آفریده و ارزاق را تقسیم فرموده، او جسم نیست و در جسمى هم حلول نکرده، «چیزى مثل او نیست و شنوا و داناست».
20- ائمّه(علیهم السلام) دست پرورده هاى پروردگار
«إِنَّ اللّه مَعَنا و لا فاقَةَ بِنا إِلى غَیْرِهِ وَ الْحَقَّ مَعَنا فَلَنْ یُوحِشَنا مَنْ قَعَدَ عَنّا وَ نَحْنُ صَنائِعُ رَبِّنا وَ الْخَلْقُ بَعْدُ صَنائِعُنا.»:
خداوند با ماست، و به جز ذات پروردگار به چیزى نیاز نداریم، و حقّ با ماست. اگر کسانى با ما نباشند، هرگز در ما وحشتى ایجاد نمىشود، ما دست پرورده هاى پروردگارمان، و مردمان، دستپرورده هاى ما هستند.
21- دانش حقیقى
«أَلْعِلْمُ عِلْمُنا وَ لا شَىْءَ عَلَیْکُمْ مِنْ کُفْرِ مَنْ کَفَرَ.»:
دانش، دانشِ ماست، از کفرِ کافر، گزندى بر شما نیست.
22- اتّفاق و وفاى به عهد
«لَوْ أَنَّ أَشْیاعَنا وَفَّقَهُمُ اللّهُ لِطاعَتِهِ عَلَى اجْتِماع مِنَ الْقُلُوبِ فِى الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیْهِمْ لَما تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الُْیمْنُ بِلِقائِنا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعادَةُ بِمُشاهَدَتِنا.»:
اگر شیعیان ما ـ که خداوند آنها را به طاعت و بندگى خویش موفّق بدارد ـ در وفاى به عهد و پیمان الهى اتّحاد واتّفاق مىداشتند و عهد و پیمان را محترم مىشمردند، سعادت دیدار ما به تأخیر نمىافتاد و زودتر به سعادت دیدار ما نائل مىشدند.
23- پیروان نادان
«قَدْ آذانا جُهَلاءُ الشّیعَةِ وَ حُمَقاؤُهُمْ، وَ مَنْ دینُهُ جَناحُ الْبَعُوضَةِ أَرْجَحُ مِنْهُ.»:
حضرت مهدى(علیه السلام) به محمّد بن على بن هلال کرخى فرموده اند :نادانان و کمخردان شیعه و کسانى که بال پشه از دیندارى آنان محکمتر است، ما را آزردند.
24- بیزارى از غالیان
«أَنـَا بَرىءٌ إِلَىاللّهِ وَ إِلىرَسُولِهِ مِمَّنْ یَقُولُ إِنّا نَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ نُشارِکُهُ فىمُلْکِهِ أَوْ یُحِلُّنا مَحَلاًّ سِوَى الَْمحَلِّ الَّذى رَضِیَهُ اللّهُ لَنا.»:
من از افرادى که مىگویند: ما اهل بیت [مستقلاًّ از پیش خود و بدون دریافت از جانب خداوند] غیب مىدانیم و در سلطنت و آفرینش موجودات با خدا شریکیم، ما را از مقامى که خداوند براى ما پسندیده بالاتر مىبرند، نزد خدا و رسولش، بیزارى مىجویم.
25- سجده شکر
«سَجْدَةُ الشُّکْرِ مِنْ أَلْزَمِ السُّنَنِ وَ أَوْجَبِها.»:
سجده شکر از لازمترین و واجبترین مستحبّات است.
26- فضیلت تعقیبات نماز
«إِنَّ فَضْلَ الدُّعاءِ وَ التَّسْبیحِ بَعْدَ الْفَرائِضِ عَلَى الدُّعاءِ بِعَقیبِ النَّوافِلِ کَفَضْلِ الْفَرائِضِ عَلَى النَّوافِلِ.»:
فضیلت دعا و تسبیح بعد از نمازهاى واجب در مقایسه با دعا و تسبیح پس از نمازهاى مستحبى، مانند فضیلت واجبات بر مستحبّات است.
27- سجده، مخصوص خداست
«فَأَمّا السُّجُودُ عَلَى الْقَبْرِ فَلا یَجُوزُ.»:
سجده بر قبر جایز نیست.
28- راه اندازى کار مردم
«أَرْخِصْ نَفْسَکَ وَ اجْعَلْ مَجْلِسَکَ فِىَ الدِّهْلیزِ وَ اقْضِ حَوائِجَ النّاسِ.»:
خودت را [براى خدمت] در اختیار مردم بگذار، و محلّ نشستن خویش را درِ ورودى خانه قرار بده، و حوائج مردم را برآور.
29- امنیّت بخش زمین
«إِنّى أَمانٌ لاَِهْلِ الاَْرْضِ کَما أَنَّ النُّجُومَ أَمانٌ لاَِهْلِ السَّماءِ.»:
وجود من براى اهل زمین، سبب امان و آسایش است، همچنان که ستارگان سبب امان آسماناند.
30- رجوع به راویان حدیث
«وَ أَمَّا الْحَوادِثُ الْواقِعَةُ فَارْجِعُوا فیها إِلى رُواةِ حَدیثِنا فَإِنَّهُمْ حُجَّتى عَلَیْکُم وَ أَنـَا حُجَّةُاللّهِ عَلَیْهِمْ.»:
در پیشامدهاى مهمّ اجتماعى به راویان حدیث ما مراجعه کنید، زیرا که آنان حجّت من بر شما هستند و من هم حجّت خدا بر آنان هستم.
31- مطاع، نه مطیع کسى
«إِنَّهُ لَمْ یَکُنْ أَحَدٌ مِنْ آبائى إِلاّ وَقَدْ وَقَعَتْ فى عُنُقِهِ بَیْعَةٌ لِطاغِیَةِ زَمانِهِ وَ إِنّى أَخْرُجُ حینَ أَخْرُجُ وَ لا بَیْعَةَ لاَِحَد مِنَ الطَّواغیتِ فى عُنُقى.»:
هریک از پدرانم بیعت یکى از طاغوت هاى زمان به گردنشان بود، ولى من در حالى قیام خواهم کرد که بیعت هیچ طاغوتى به گردنم نباشد.
32- آفتاب پشت ابر
«وَ أَمّا وَجْهُ الاِْنْتِفاعِ بى فى غَیْبَتى فَکَالاِْنْتِفاعِ بِالشَّمْسِ إِذا غَیَّبَها عَنِ الاَْبْصارِ السَّحابُ.»:
کیفیّت بهره ورى از من در دوران غیبت، مانند کیفیّت بهره ورى از آفتاب است هنگامى که ابر آن را از چشم ها پنهان سازد.
33- سبقت اراده خدا بر همه چیز
«وَ لکِنَّ اَقْدارَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ لاتُغالَبُ، وَ إِرادَتُهُ لاتُرَدُّ، وَ تَوْفیقُهُ لایُسْبَقُبه »:
راستى که مقدّرات خداوند متعال، مغلوب نشود و اراده الهى مردود نگردد و چیزى بر توفیق او پیشى نگیرد.
34- علّت اصلى غیبت امام(علیه السلام)
«وَ أَمّا عِلَّةُ ما وَقَعَ مِنَ الْغَیْبَةِ، فَإِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ قالَ: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَلَکُمْ تَسُؤْکُمْ.»:
امّا علّت و فلسفه آنچه از دوران غیبت اتّفاق افتاده [که درک آن براى شما سنگین است] آن است که خداوند در قرآن فرموده: «اى مؤمنان از چیزهایى نپرسید که اگر آشکارتان شود، بدتان آید».
35- آگاهى هاى امام(علیه السلام)
«إِنّا یُحیطُ عِلْمُنا بِأَنْبائِکُمْ، وَ لا یَعْزُبُ عَنّا شَىْءٌ مِنْ أَخْبارِکُمْ.»:
علم و دانش ما به خبرهاى شما احاطه دارد و چیزى از اخبار شما بر ما پوشیده نمىماند.
36- دعاى فراوان
«أَکْثِرُو الدُّعاءَ بِتَعْجیلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذلِکَ فَرَجُکُمْ.»:
براى تعجیل فَرَج زیاد دعا کنید، زیرا همین دعا کردن، فَرَج و گشایش شماست.
37- سؤال نامطلوب
«فَأَغْلِقُوا أَبْوابَ السُّؤالِ عَمّا لا یَعْنیکُمْ.»:
درهاى سؤال را از آنچه که مطلوب شما نیست ببندید.
38- آخرین اوصیا
«أَنَا خاتَمُ الأَوْصِیاءِ وَ بى یَدْفَعُ اللّهُ الْبَلاءَ عَنْ أَهْلى وَ شیعَتى.»:
من آخرین نفر از اوصیا هستم، خداوند به وسیله من بلا را از خانواده و شیعیانم برطرف مىگرداند.
39- حجّت خدا در زمین
«إَنَّ الاَْرْضَ لا تَخْلُوا مِنْ حُجَّة إِمّا ظاهِرًا وَ إِمّا مَغْمُورًا.»:
زمین خالى از حجّت خدا نیست، یا آشکار است و یا نهان.
40- علمدار هدایت در هر زمان
«کُلَّما غابَ عَلَمٌ بَدا عَلَمٌ، وَ إِذا أَفَلَ نَجْمٌ طَلَعَ نَجْمٌ.»:
هرگاه عَلَم و نشانه اى پنهان شود، عَلَم دیگرى آشکارگردد، و هر زمان که ستاره اى افول کند، ستاره اى دیگر طلوع نماید

ولادت حضرت مهدی (عج)

حضرت حجة بن الحسن امام عصر(عج ) در پانزدهم شعبان سال دویست و پنجاه و پنج هجرى در شهر سامرا چشم به جهان گشود.حکیمه دختر امام محمد تقى (ع ) نقل مى کند که امام حسن عسگرى (ع ) مرا خواست و فرمود:- عمه ! امشب نیمه شعبان است ، نزد ما افطار کن ! خداوند در این شب فرخنده حجت خود را به زودى آشکار خواهد کرد.عرض کردم :- مادر نوزاد کیست ؟فرمود:- نرجس .گفتم :- فدایت شوم ! من که اثرى از حاملگى در این بانوى گرامى نمى بینم ! فرمود:- مصلحت این است . همان طور که گفتم خواهد شد.وارد خانه شدم . سلام کردم و نشستم . نرجس خاتون آمد، کفش ها را از پایم در آورد و گفت :- بانوى من ! شب بخیر!گفتم :- بانوى من و خاندان ما تویى !گفت :- نه ! من کجا و این مقام بزرگ ؟گفتم :- دخترم ! امشب خداوند فرزندى به تو عنایت مى فرماید که سرور دنیا و آخرت خواهد بود.تا این سخن را از من شنید در کمال حُجب و حیا نشست . من نماز شام را خواندم و افطار کردم و خوابیدم .نصف شب بیدار شدم و نماز شب را خواندم ، دیدم نرجس خوابیده و از وضع حمل در او اثرى نیست ، پس از تعقیب نماز به خواب رفتم .مدتى نگذشت که با اضطراب بیدار شدم ، دیدم نرجس هم بیدار است و نمازش را مى خواند، ولى هیچ گونه آثار وضع حمل در او دیده نمى شود، از وعده امام کمى شک به دلم راه یافت .در این هنگام ، امام حسن عسگرى (ع ) از محل خود با صداى بلند مرا صدا زد و فرمود:
((لا تعجلى یا عمه فان الامر قد قرب )) ((عمه ! عجله نکن که وقت ولادت نزدیک است .))پس از شنیدن صداى امام (ع ) مشغول خواندن سوره الم سجده و یس ‍ شدم .
ناگاه ! نرجس با اضطراب از خواب بیدار شد و برخاست ، من به او نزدیک شدم و نام خدا را بر زبان جارى کردم ، پرسیدم آیا در خود چیزى احساس مى کنى ؟ گفت :
- بلى عمه !گفتم :- نگران نباش و قدرت قلب داشته باش ، این همان مژده اى است که به تو دادم .سپس من و نرجس را چند لحظه خواب گرفت . بیدار شدم ، ناگاه ! مشاهده کردم که آن نور دیده متولد شده و با اعضاى هفتگانه روى زمین در حال سجده است . او را در آغوش گرفتم ، دیدم از آلایش ولادت پاک و پاکیزه است .
در این هنگام ، امام حسن عسگرى (ع ) مرا صدا زد:عمه ! پسرم را نزد من بیاور!من آن مولود را به نزد وى بردم . امام (ع ) او را به سینه چسبانید و زبان خود را به دهان وى گذاشت و دست بر چشم و گوش او کشید و فرمود:- ((تکلم یابُنى )) فرزندم با من حرف بزن .آن نوزاد پاک گفت :- اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمد رسول الله . سپس صلواتى به امیرالمؤ منین (ع ) و سایر ائمه تا پدرش امام حسن عسگرى (ع ) فرستاد، سپس ساکت شد.امام (ع ) فرمود:- عمه ! او را نزد مادرش ببر تا به او نیز سلام کند و باز نزد من بیاور!او را پیش مادرش بردم . سلام کرد و مادرش جواب سلامش را داد! بار دیگر او را نزد پدرش برگردانیدم .
  بحارالانوار جلد 51 صفحه۲
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.