حضرت على بن الحسین ، ملقّب به سجّاد و زین العابدین، روز پنجم شعبان سال 38 هجرى یا 15 جمادى الاولى همان سال، در مدینه دیده به جهان گشود و در روز 12 و یا 25 محرّم سال 95 هجرى، درمدینه، به دسیسه هشام بن عبدالملک، مسموم گردید و در 56 سالگى به شهادت رسید.
مزار شریف آن حضرت در مدینه در قبرستان بقیع مىباشد.
مادر مکرّمه آن حضرت بنا بر منابع تاریخ اسلامى، غزاله از مردم سند یا سجستان که به سلافه یا سلامه نیز مشهور است، مىباشد.
ولى بعضى از منابع دیگر نام او را شهربانویه، شاه زنان ، شهرناز، جهان بانویه و خوله، یاد کردهاند.
امام سجّاد(علیه السلام) در بدترین زمان از زمان هایى که بر دوران رهبرى اهل بیت گذشت مىزیست، چه، او با آغاز اوج انحرافى، معاصر بود که پس از وفات رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) روى داد.
امام(علیه السلام) با همه محنتها و بلاها که در روزگار جدّ بزرگوارش امیرالمؤمنین(علیه السلام) آغاز گردیده بود همزمان بود.
او سه سال پیش از شهادت امام على(علیه السلام)متولّد گردید، وقتى دیده به جهان گشود، جدّش امیرمؤمنان(علیه السلام)در خطِّ جهادِ جنگِ جمل، غرق گرفتارى بود و از آن پس با پدرش امام حسین(علیه السلام) در محنت و گرفتاریهاى فراوان او شریک بود.
او همه این رنج ها را طى کرد و خود به طور مستقل رویاروى گرفتاریها قرار گرفت.
محنت و رنج او وقتى بالا گرفت که لشکریان یزید در مدینه وارد مسجد رسول اللّه شدند و اسب هاى خویش را در مسجد بستند، یعنى همان جایى که انتظار آن مىرفت مکتب رسالت و افکار مکتبى در آنجا انتشار یابد، امّا برعکس، آن مکان مقدّس در عهد آن امام تقوا و فضیلت، به دست سپاه منحرف بنىامیّه افتاد و آنان ضمن تجاوز به نوامیس مردم مدینه و کشتار فراوان، بىپروایى را از حدّ گذراندند و حرمت مدفن مقدّس رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)و مسجدش را هتک نمودند.
امام سجّاد(علیه السلام) براى پیش راندن مسلمانان به سوى نفرت از بنىامیّه و افزودن مبارزه جویى با آنان، تلاش هاى مؤثّرى نمود.
و هر گاه فرصتى به دست مىآمد، مردم را بر ضدّ امویان تحریک مىکرد.
و با احتیاط، برنامه حاکمان منحرف را تحت نظر قرار مىداد.
امام(علیه السلام) براى آگاهى مردم، اسلوب دعا را به کار برد، به طورى که دعاهاىآن حضرت، رویدادهاى عصر او را تفسیر مىکند.
صحیفه سجّادیّه که به زبور آل محمّد مشهور است، اثر بىنظیرى است که در جهان اسلام، جز قرآن کریم و نهج البلاغه، کتابى به این عظمت و ارزش، پدید نیامده که پیوسته مورد توجه بزرگان و علما و مصنّفان باشد.
از دیگر آثار ارزنده به جا مانده از امام سجّاد(علیه السلام)، مجموعه اى تربیتى و اخلاقى است به نام رساله حقوق که امام(علیه السلام) در آن وظایف گوناگون انسان را در برابر خدا و خود و دیگران، با بیانى شیوا و گویا بیان کرده است.
مجموعه حقوقى که در این رساله ذکر شده جمعاً 51 حقّ مىباشد.
امام سجّاد(علیه السلام) به این امر آگاه بود که تا وقتى از طرف پایگاه هاى مردمىپشتیبانى نشود، تنها در دست گرفتن قدرت براى تحقّق بخشیدن به عمل دگرگون سازى اجتماع اسلامى کافى نیست.
پایگاههاى مردمى نیز باید به هدف هاى این قدرت آگاه باشند و به نظریّه هاى او در حکومت ایمان داشته باشند و در راه حمایت از آن حرکت کنند و مواضع آن را براىتوده مردم تفسیر نمایند و در برابر تندبادها با استوارى و قدرت بایستند.
امام سجّاد(علیه السلام) این امکانات را نداشت و به علّت آگاهى نداشتن مردم چنین شکایت مىفرمود: «پروردگارا! در پیشامدهاى ناگوار روزگار به ناتوانى خویش نگریستم و درماندگى خود را از جهت یارى طلبیدن از مردم در برابر کسانى که قصد جنگ با من داشتند دیدم و به تنهایى خود در برابر بسیارىِ کسانى که با من دشمنى داشتند، نظر کردم.»امام(علیه السلام)، از جنبه انقلابى، به صورتى که مستقیماً عهده دار آن گردد، کناره جویى فرمود و به این بسنده کرد که کار قیام را به کسانى واگذارد که در این مورد برپاى مىخیزند.
به طور کلى وضع اجتماعى که هر امام در آن زیست مىکرد، شکل کار سیاسى او را محدود و مشخّص مىساخت.
پیشوایان معصوم با وجود توطئه هایى که دشمنان، علیه آنها مىنمودند تا آنان را از زمینه حکومت دور سازند، پیوسته مسئولیت خود را در نگاه دارى مکتب و تجربه اسلامى و مصون نگاه داشتن آن از فرو افتادن در ورطه انحراف و جدا شدن از مبادى و معیارها و ارزش هاى آن به گونه اى کامل ایفا مىکردند و هر وقت انحراف شدّت مىیافت و از خطر فروافتادن در ورطه نابودى بیم مىداد، پیشوایان(علیهم السلام) بر ضدّ آن حوادث تدبیرهاى لازم مىاندیشیدند، و هر گاه تجربه اسلامى و عقیدتى در تنگناى مشکلى گرفتار مىآمد و رهبرى هاى منحرف به حکم بىکفایتى از درمان آن ناتوان مىشد، امامان به نشان دادن راه حلّ و حفظ امّت از خطرهایى که مردم را تهدید مىکرد مبادرت مىفرمودند.
یکى از خدمات ارزشمند امام سجّاد(علیه السلام)، رسیدگى به درماندگان، یتیمان، تهیدستان و بردگان بودهاست.
روایت شده است که آن حضرت، هزینه زندگى صد خانواده تهیدست را عهده دار بود.
گروهى از اهل مدینه، از غذایى که شبانه به دستشان مىرسید، گذران معیشت مىکردند، امّا آورنده غذا را نمىشناختند.
پس از در گذشت على بن الحسین (علیه السلام)متوجّه شدند که آن شخص، امام زین العابدین (علیه السلام) بوده است.
او شبانه به صورت ناشناس، انبان نان و مواد غذایى را خود به دوش مىکشید و به در خانه فقیران و بینوایان مىبرد و مىفرمود: صدقه پنهانى آتش خشم خدا را خاموش مىسازد.
اهل مدینه مىگفتند: ما صدقه پنهانى را هنگامى از دست دادیم که على بن الحسین در گذشت.
او در طول سالها به قدرى انبان حاوى آرد و دیگر مواد غذایى را به دوش کشیده و به در خانه فقیران برده بود که شانه اش پینه بسته بود، به طورى که پس از شهادت او، هنگام غسل دادن جنازه اش ، جلب توجّه مىکرد.
علىبن طاووس در کتاب اقبال الاعمال، ضمن بیان اعمال ماه رمضان مىنویسد: علىبن الحسین (علیه السلام) شب آخر ماه رمضان، بیست نفر برده را آزاد مىکرد و مىفرمود: «دوست دارم خداوند ببیند که من در دنیا بردگان خود را آزاد مىکنم، بلکه مرا در روز رستاخیز از آتش دوزخ آزاد سازد.»او هیچ خدمتکارى را بیش از یک سال نگه نمىداشت، وقتى که برده اى را در اوّل یا وسط سال به خانه مىآورد، شب عید فطر او را آزاد مىساخت.
بردگان سیاه پوست را مىخرید و آنان را در مراسم حجّ، به عرفات مىآورد و آن گاه به سوى مشعر کوچ مىکرد، آنان را آزاد مىکرد و جوایز مالى به آنان مىداد.
تا آنجا که در شهر مدینه گروه عظیمى از بندگان و کییزان، آزاد شده آن حضرت بودند و آنان هم بعد از آزادى، پیوند معنوى خود را با امام(علیه السلام)قطع نمىکردند.
اینک توجّه خوانندگان عزیز این کتاب را به مطالعه چهل حدیث از سخنان دلپذیر آن حضرت جلب مىکنم.
* * *
1- مقام رضا
«الرِّضا بِمَکْرُوهِ الْقَضاءِ أَرْفَعُ دَرَجاتِ الْیَقینِ.»:
خشنودى از پیشامدهاى ناخوشایند، بلندترین درجه یقین است.
2- کرامت نفس
«مَنْ کَرُمَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ هانَتْ عَلَیْهِ الدُّنْیا.»:
هر که کرامت و بزرگوارى نفس داشته باشد، دنیا را پَست انگارد.
3- دنیا مایه ارزش نیست
«أَعْظَمُ النّاسِ خَطَرًا مَنْ لَمْ یَرَ الدُّنْیا خَطَرًا لِنَفْسِهِ.»:
پرارزش ترین مردم کسى است که دنیا را مایه ارزش خود نداند.
4- پرهیز از دروغ
«إِتَّقُوا الْکِذْبَ الصَّغیرَ مِنْهُ وَ الْکَبیرَ فى کُلِّ جِدٍّ وَ هَزْل فَإِنَّ الرَّجُلَ إِذا کَذَبَ فى الصَّغیرِ إِجْتَرَءَ عَلَى الْکَبیرِ.»:
از دروغ کوچک و بزرگ در هر جدّى و شوخیى بپرهیزید، زیرا چون کسى دروغ کوچک گفت بر دروغ بزرگ نیز جرأت پیدا مىکند.
5- خود نگهدارى
«أَلْخَیْرُ کُلُّهُ صِیانَةُ الاِْنْسانِ نَفْسَهُ.»:
تمام خیر آن است که انسان خود را نگهدارد.
6- همنشینان ناشایسته
«إِیّاکَ وَ مُصاحَبَةَ الْکَذّابِ، فَإِنَّهُ بِمَنْزِلَةِ السَّرابِ یُقَرِّبُ لَکَ البَعیدَ وَ یُبَعِّدُ لَکَ الْقَریبَ. وَ إِیّاکَ وَ مُصاحَبَةَ الْفاسِقِ فَإِنَّهُ بایَعَکَ بِأُکْلَة أَوْ أَقَلَّ مِنْ ذلِکَ. وَ إِیّاکَ وَ مُصاحَبَةَ الْبَخیلِ فَإِنَّهُ یَخْذُلُکَ فى مالِهِ أَحْوَجَ ما تَکُونُ إِلَیْهِ. وَ إِیّاکَ وَ مُصاحَبَةَ الاَْحْمَقِ، فَإِنَّهُ یُریدُ أَنْ یَنْفَعَکَ فَیَضُرُّکَ. وَ إِیّاکَ وَ مُصاحَبَةَ الْقاطِعِ لِرَحِمِهِ، فَإِنّى وَجَدْتُهُ مَلْعُونًا فى کِتابِاللّهِ.»:
1ـ مبادا با دروغگو همنشین شوى که او چون سراب است، دور را به تو نزدیک کند و نزدیک را به تو دور نماید.
2ـ مبادا با فاسق و بدکار همنشین شوى که تو را به یک لقمه و یا کمتر بفروشد.
3ـ مبادا همنشین بخیل شوى که او در نهایتِ نیازت بدو، تو را واگذارد.
4ـ مبادا با احمق رفیق شوى که چون خواهد سودت رساند، زیانت مىزند.
5 ـ مبادا با آن که از خویشان خود مىبرد، مصاحبت کنى که من او را در قرآن ملعون یافتم.
7- ترک سخن بى فایده و دورى از جدل
«إِنَّ الْمَعْرِفَةَ وَ کَمالَ دینِ الْمُسْلِمِ تَرْکُهُ الْکَلامَ فیما لا یَعْنیهِ وَ قِلَّةُ مِرائِهِ وَ حِلْمُهُ وَ صَبْرُهُ وَ حُسْنُ خُلْقِهِ.»:
معرفت و کمال دیانت مسلمان، ترکِ کلام بىفایده و کم جدل کردن، و حلم و صبر و خوشخویى اوست.
8- محاسبه نفس و توجّه به معاد
«إِبْنَ آدَمَ! إِنّکَ لا تَزالُ بِخَیْر ما کانَ لَکَ واعِظٌ مِنْ نَفْسِکَ، وَ ما کانَتِ الُْمحاسَبَةُ مِنْ هَمِّکَ، وَ ما کانَ الْخَوْفُ لَکَ شِعارًا وَ الْحَذَرُ لَکَ دِثارًا.
إِبْنَ آدَمَ! إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ مَبْعُوثُ وَ مَوْقُوفٌ بَیْنَ یَدَىِ اللّهِ جَلَّ وَ عَزَّ، فَأَعِدَّ لَهُ جَوابًا.»:
اى فرزند آدم! به راستى که تو پیوسته رو به خیرى، تا خودت را پند دهى و حساب خودت را برسى و ترس از خدا را روپوش و پرهیز را زیرپوش خود سازى.
اى فرزند آدم! تو خواهى مرد و برانگیخته خواهى شد و در حضور خداوند عزّ و جَلّ قرار خواهى گرفت، پس براى او جوابى را آماده کن.
9- نتایج دعا
«أَلْمُؤْمِنُ مِنْ دُعائِهِ عَلى ثَلاث: إِمّا أَنْ یُدَّخَرَ لَهُ وَ إِمّا أَنْ یُعَجَّلَ لَهُ وَ إِمّا أَنْ یُدْفِعَ عَنْهُ بَلاءً یُریدُ أَنْ یُصیبَهُ.»:
مؤمن از دعایش سه نتیجه مىگیرد:1ـ یا برایش ذخیره گردد،2ـ یا در دنیا برآورده شود،3ـ یا بلایى را که خواست به او برسد، از او بگرداند.
10- مبغوضیت گداى بخیل
«إِنَّ اللّهَ لَیُبْغِضُ الْبَخیلَ السّائِلَ الُْمحْلِفَ.»:
به راستى که خداوند، گداى بخیلى را که سوگند مىخورد دشمن دارد.
11- اسباب نجات
«ثَلاثٌ مُنْجِیاتٌ لِلْمُؤْمِنِ: کَفُّ لِسانِهِ عَنِ النّاسِ وَ اغْتِیابِهِمْ. وَ اشْتِغالُهُ نَفْسَهُ بِما یَنْفَعُهُ لاِخِرَتِهِ وَ دُنْیاهُ وَ طُولُ الْبُکاءِ عَلى خَطیئَتِهِ.»:
سه چیز سبب نجات مؤمن است:1ـ بازداشتن زبان از غیبت مردم،2ـ مشغول کردن خودش به آنچه که براى آخرت و دنیایش سود دهد،3ـ و گریستن طولانى بر گناهش.
12- به سوى بهشت
«مَنِ اشْتاقَ إِلى الْجَنَّةِ سارَعَ إِلَى الْخَیْراتِ وَ سَلا عَنِ الشَّهَواتِ وَ مَنْ أَشْفَقَ مِنَ النّارِ بادَرَ بِالتَّوْبَةِ إِلَى اللّهِ مِنْ ذُنُوبِهِ وَ راجَعَ عَنِ الَْمحارِمِ.»
هر که مشتاق بهشت است به حسنات شتابد و از شهوات دورى گزیند، هر که از دوزخ ترسد براى توبه از گناهانش به درگاه خدا پیشى گیرد و از حرامها برگردد.
13- ثواب نگاه
«نَظَرُ المُؤْمِنِ فى وَجْهِ أَخیهِ المُؤْمِنِ لِلْمَوَدَّةِ وَ الَْمحَبَّةِ لَهُ عِبادَةٌ.»:
نگاه مهرآمیز مؤمن به چهره برادر مؤمنش و محبّت به او عبادت است.
14- پارسایى و دعا
«ما مِنْ شَىْء أَحَبُّ إِلَى اللّهِ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ مِنْ عِفَّةِ بَطْن وَ فَرْج وَ ما مِنْ شَىْء أَحَبُّ إِلَى اللّهِ مِنْ أَنْ یُسْأَلَ.»:
چیزى نزد خدا، پس از معرفت او، محبوبتر از پارسایى شکم و شهوت نیست، و چیزى نزد خدا محبوبتر از درخواست کردن از او نیست.
15- پذیرش عذر دیگران
«إِنْ شَتَمَکَ رَجُلٌ عَنْ یَمینِکَ ثُمَّ تَحَوَّلَ إِلى یَسارِکَ وَ اعْتَذَرَ إِلَیْکَ فَاقْبَلْ عُذْرَهُ.»
اگر مردى از طرف راستت به تو دشنام داد و سپس به سوى چپت گردید و از تو عذرخواهى نمود، عذرش را بپذیر.
16- حقّ خدا بر بنده
«فَأَمّا حَقُّ اللّهِ الاَْکْبَرِ فَإِنَّکَ تَعْبُدُهُ لا یُشْرِکُ بِهِ شَیْئًا فَإِذا فَعَلْتَ ذلِکَ بِإِخْلاص جَعَلَ لَکَ عَلى نَفْسِهِ أَنْ یَکْفِیَکَ أَمْرَ الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ وَ یَحْفَظَ لَکَ ما تُحِبُّ مِنْها.»
حقّ خداوند بزرگ این است که او را بپرستى و چیزى را شریکش ندانى و چون از روى اخلاص این کار را کردى، خدا بر عهده گرفته که کار دنیا و آخرت تو را کفایت کند و آنچه از او بخواهى برایت نگهدارد.
17- حقّ پدر بر فرزند
«وَ أَمّا حَقُّ أَبیکَ فَتَعْلَمَ أَنَّهُ أَصْلُکَ وَ أَنَّکَ فَرْعُهُ وَ أَنَّکَ لَوْلاهُ لَمْ تَکُنْ، فَمَهْما رَأَیْتَ فى نَفْسِکَ مِمّا تُعْجِبُکَ فَاعْلَمْ أَنَّ أَباکَ أَصْلُ النِّعْمَةِ عَلَیْکَ فیهِ وَ احْمَدِ اللّهَ وَ اشْکُرْهُ عَلى قَدْرِ ذلِکَ.»:
و امّا حقّ پدرت را باید بدانى که او اصل و ریشه توست و تو شاخه او هستى، و بدانى که اگر او نبود تو نبودى، پس هر زمانى در خود چیزى دیدى که خوشت آمد بدان که [از پدرت دارى] زیرا اساس نعمت و خوشى تو، پدرت مىباشد، و خدا را سپاس بگزار و به همان اندازه شکر کن.
18- تقدّم طاعت خدا بر هر چیز
«قَدِّمُوا أَمْرَ اللّهِ وَ طاعَتَهُ وَ طاعَةَ مَنْ أَوْجَبَ اللّهُ طاعَتَهُ بَیْنَ یَدَىِ الاُْمُورِ کُلِّها.»
طاعت خدا و طاعت هر که را خدا واجب کرده بر همه چیز مقدّم بدارید.
19- حقّ مادر بر فرزند
«فَحَقُّ أُمِّکَ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّها حَمَلَتْکَ حَیْثُ لایَحْمِلُ أَحَدٌ وَ أَطْعَمَتْکَ مِنْ ثَمَرَةِ قَلْبِها ما لا یُطْعِمُ أَحَدٌ أَحَدًا. وَ أَنَّها وَقَتْکَ بِسَمْعِها وَ بَصَرِها وَ یَدِها وَ رِجْلِها وَ شَعْرِها وَ بَشَرِها وَ جَمیعِ جَوارِحِها مُسْتَبْشِرَةً بِذلِکَ، فَرِحَةً، مُوبِلَةً مُحْتَمِلَةً لِما فیهِ مَکْرُوهُها وَ أَلَمُها وَ ثِقْلُها وَ غَمُّها حَتّى دَفَعَتْها عَنْکَ یَدُالْقُدْرَةِ وَ أَخْرَجَتْکَ إِلَى الاَْرْضِ فَرَضِیَتْ أنْ تَشْبَعَ وَ تَجُوعَ هِىَ وَ تَکْسُوَکَ وَ تَعْرى وَ تَرْوِیَکَ وَ تَظْمَأَ وَ تُظِلَّکَ وَ تَضْحى وَ تُنَعِّمَکَ بِبُؤْسِها وَ تُلَذِّذَکَ بِالنَّوْمِ بِأَرَقِها وَ کانَ بَطْنُها لَکَ وِعاءً وَ حِجْرُها لَکَ حِواءً وَ ثَدْیُها لَکَ سِقاءً، وَ نَفْسُها لَکَ وِقاءً، تُباشِرُ حَرَّ الدُّنْیا وَ بَرْدَها لَکَ وَ دُونَکَ، فَتَشْکُرْها عَلى قَدْرِ ذلِکَ وَ لا تَقْدِرُ عَلَیْهِ إِلاّ بِعَوْنِ اللّهِ وَ تَوْفیقِهِ.»:
و امّا حقّ مادرت این است که بدانى او تو را در شکم خود حمل کرده که احدى کسى را آن گونه حمل نکند، و از میوه دلش به تو خورانیده که کسى از آن به دیگرى نخوراند، و اوست که تو را با گوش و چشم و دست و پا ومو و همه اعضایش نگهدارى کرده و بدین فداکارى شاداب و شادمان و مواظب بوده و هر ناگوارى و درد و سنگینى و غمى را تحمّل کرده تا [توانسته] دست قدرت [مکروهات] را از تو دفع نموده و تو را از آنها رهانده و به روى زمین کشانده و باز هم خوش بوده که تو سیر باشى و او گرسنه، و تو جامه پوشى و او برهنه باشد، تو را سیراب کند و خود تشنه بماند، تو را در سایه بدارد و خود زیر آفتاب باشد و با سختى کشیدن تو را به نعمت رساند، و با بیخوابى خود، تو را به خواب کند، شکمش ظرف وجود تو بوده و دامنش آسایشگاه تو و پستانش مشک آب تو و جانش فداى تو و به خاطر تو، و به حساب تو، گرم و سرد روزگار را چشیده است.
به این اندازه قدرش را بدانى و این را نتوانى مگر به یارى و توفیق خدا.
20- ترغیب به علم
«لَوْ یَعْلَمُ النّاسُ ما فى طَلَبِ الْعِلْمِ لَطَلَبُوهُ وَ لَوْ بِسَفْکِ الْمُهَجِ وَ خَوْضِ اللُّجَجِ.»:
اگر مردم بدانند که در طلب علم چه فایده اى است، آن را مىطلبند اگر چه با ریختن خون دل و فرو رفتن در گرداب ها باشد.
21- ارزش مجالس صالحان
«مَجالِسُ الصّالِحینَ داعِیَةٌ إِلَى الصَّلاحِ وَ آدابُ الْعُلَماءِ زِیادَةٌ فِى الْعَقلِ.»:
مجلس هاى شایستگان، دعوت کننده به سوى شایستگى است و آداب دانشمندان، فزونى در خرد است.
22- گناهانى که مانع اجابت دعایند
«أَلذُّنُوبُ الَّتى تَرُدُّ الدُّعاءَ: سُوءُ النِّیَّةِ، وَ خُبْثُ السَّریرَةِ، وَ النِّفاقُ مَعَ الإِخْوانِ، وَ تَرْکُ التَّصْدیقِ بِالاِْجابَةِ، وَ تَأخیرُ الصَّلَواتِ المَفْرُوضَةِ حَتّى تَذْهَبَ أَوْقاتُها، وَ تَرْکُ التَّقَرُّبِ إِلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ بِالْبِّرِ وَ الصَّدَقَةِ، وَ اسْتِعْمالُ الْبَذاءِ وَ الْفُحْشِ فِى الْقَوْلِ.»:
گناهانى که دعا را ردّ مىکنند، عبارتند از:1ـ نیّت بد،2ـ ناپاکى باطن،3ـ نفاق با برادران،4ـ عدم اعتقاد به اجابت دعا،5ـ تأخیر نمازهاى واجب از وقت خودش،6ـ ترک تقرّب به خداوند عزّوجلّ به وسیله ترک احسان و صدقه، 7ـ ناسزاگویى و بدزبانى.
23- تارکان جاودانگى
«عَجَبًا کُلَّ الْعَحَبِ لِمَنْ عَمِلَ لِدارِ الْفَناءِ وَ تَرَکَ دارَ الْبَقاءِ.»:
شگفتا! از کسى که کار مىکند براى دنیاى فانى و ترک مىکند سراى جاودانى را!
24- نتیجه اتّهام
«مَنْ رَمَى النّاسَ بِما فیهِمْ رَمَوْهُ بِما لَیْسَ فیهِ.»:
هر که مردم را به چیزى که در آنهاست متّهم کند، او را به آنچه که در او نیست متَّهم کنند.
25- دنیا وسیله است، نه هدف
«ما تَعِبَ أَوْلِیاءُ اللّهِ فِى الدُّنْیا لِلدُّنْیا، بَلْ تَعِبُوا فِى الدُّنْیا لِلاْخِرَةِ.»:
اولیاى خدا در دنیا براى دنیا رنج نمىکشند، بلکه در دنیا براى آخرت رنج مىکشند.
26- به خدا پناه مىبرم!
«أَلّلهُمَّ إِنّى أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَیَجانِ الْحِرْصِ وَ سَوْرَةِ الْغَضَبِ وَ غَلَبَةِ الْحَسَدِ... وَ سُوءِ الْوِلایَةِ لِمَنْ تَحْتَ أَیْدینا.»:
خدایا! به تو پناه مىبرم از طغیان حرص و تندى خشم و غلبه حسد... و سرپرستى بد براى زیر دستانمان.
27- پرهیز از گناهکاران، ظالمان و فاسقان
إِیّاکُمْ وَ صُحْبَةَ الْعاصینَ، وَ مَعُونَةَ الظّالِمینَ وَ مُجاوَرَةَ الْفاسِقینَ، إِحْذَرُوا فِتْنَتَهُمْ، وَ تَباعَدُوا مِنْ ساحَتِهِمْ.
از همنشینى با گنهکاران و یارى ستمگران و نزدیکى با فاسقان بپرهیزید.
از فتنه هایشان برحذر باشید و از درگاهشان دورى گزینید.
28- نتیجه مخالفت با اولیاء الله
«وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ خالَفَ أَوْلِیاءَ اللّهِ وَ دانَ بِغَیْرِ دینِ اللّهِ، وَ اسْتَبَدَّ بِأَمْرِهِ دُونَ أَمْرِ وَلِىِّ اللّهِ، فى نار تَلْتَهِبُ.»:
بدانید هر که با اولیاى خدا مخالفت کند، و به غیر از دین خدا، دین دیگرى را پیروى نماید و به رأى خویش استبداد ورزد، نه به فرمان ولِىّ خدا، در آتشى فروزان درافتد.
29- توجّه به قدرت و قرب خدا
«خَفِ اللّهَ تَعالى لِقُدْرَتِهِ عَلَیْکَ وَ اسْتَحْىِ مِنْهُ لِقُرْبِهِ مِنْکَ.»:
از خداى متعال به خاطر قدرتش بر تو بترس، و به خاطر نزدیکىاش به تو، از او شرم و حیا داشته باش.
30- پرهیز از دشمنى و توجّه به دوستى
«لا تُعادِیَنَّ أَحَدًا وَ إِنْ ظَنَنْتَ أَنَّهُ لا یَضُرُّکَ، وَ لا تَزْهَدَنَّ فى صِداقَةِ أَحَد وَ إِنْ ظَنَنْتَ أَنَّهُ لا یَنْفَعُکَ... .»:
حتماً با هیچ کس دشمنى نکن، هر چند گمان کنى که او به تو زیان نرساند، و حتماً دوستى هیچ کس را ترک نکن هر چند گمان کنى که او سودى به تو نرساند... .
31- بهترین میوه شنوایى
«لِکُلِّ شَىْء فاکِهَةٌ وَ فاکِهَةُ السَّمْعِ الْکَلامُ الْحَسَنُ.»:
براى هر چیزى میوه اى است و میوه شنوایى، کلام نیکوست.
32- فایده سکوت
«کَفُّ الاَْذى رَفْضُ الْبَذاءِ، وَ اسْتَعِنْ عَلَى الْکَلامِ بِالسُّکُوتِ، فَإِنَّ لِلْقَوْلِ حالاتٌ تَضُرُّ، فَاْحذَرِ الاَْحمَقَ.»:
جلوگیرى از آزار، ترک کلام قبیح است، و در سخن گفتن از سکوت کمک بخواه، زیرا براى سخن، حالاتى است که زیان مىزند، بنابراین از سخن احمق برحذر باش.
33- راستگویى و وفا
«خَیْرُ مَفاتیحِ الاُْمُورِ الصِّدْقُ، وَ خَیْرُ خَواتیمِها الْوَفاءُ.»:
بهترین کلید گشایش کارها، راستگویى، و بهترین مُهرِ پایانى آن وفادارى است.
34- غیبت
«إِیّاکَ وَ الْغیبَةَ فَإِنَّها إِدامُ کِلابِ النّارِ.»:
از غیبت کردن بپرهیز، زیرا که خورش سگهاى جهنّم است.
35- کریم و لئیم
«ألْکَریمُ یَبْتَهِجُ بِفَضْلِهِ، وَ اللَّئیمُ یَفْتَخِرُ بِمِلْکِهِ.»:
کریم و بخشنده به بخشش خویش خوشحال است و لئیم و پست به دارایىاش مفتخر است.
36- پاداش احسان
«مَنْ کَسا مُؤْمِنًا کَساهُ اللّهُ مِنَ الثِّیابِ الْخُضْرِ.»:
هر که مؤمنى را بپوشاند، خداوند به او از جامه هاى سبز بهشتى بپوشاند.
37- اخلاق مؤمن
«مِنْ أَخلاقِ الْمُؤْمِنِ أَلاِْنْفاقُ عَلى قَدْرِ الاِْقْتارِ، وَ التَّوَسُّعُ عَلَى قَدْرِ التَّوَسُّعِ، وَ إِنْصافُ النّاسِ، وَ إِبْتِداؤُهُ إِیّاهُمْ بِالسَّلامِ عَلَیْهِمْ.»:
از اخلاق مؤمن، انفاق به قدر تنگدستى، و توسعه در بخشش به قدر توسعه،و انصاف دادن به مردم، و پیشى گرفتن سلام بر مردم است.
38- درباره عافیت
«إِنّى لاََکْرَهُ لِلرَّجُلِ أَنْ یُعافى فِى الدُّنْیا فَلا یُصیبُهُ شَىءٌ مِنَ الْمَصائِبِ.»:
من براى کسى نمىپسندم که در دنیا عافیت داشته باشد و هیچ مصیبتى به او نرسد.
39- ثواب و عقاب زودرس
«إنَّ أَسْرَعَ الْخَیْرِ ثَوابًا الْبِرُّ، وَ أَسْرَعُ الشَّرِّ عُقُوبَةً الْبَغْىُ.»:
به راستى که ثواب نیکوکارى، زودتر از هر کار خیرى خواهد رسید، و عقوبت ستمگرى، زودتر از هر بدى دامنگیر آدمى شود.
40- دعا، سپر بلا
«إِنَّ الدُّعاءَ لَیَرُدُّ الْبَلاءَ وَ قَدْ أُبْرِمَ إِبْرامًا. أَلدُّعاءُ یَدْفَعُ الْبَلاءَ النّازِلَ وَ ما لَمْ یَنْزِلْ.»
به راستى که دعا، بلا را برگرداند، آن هم بلاى حتمى را. دعا بلایى را که نازل شده و آنچه را نازل نشده دفع کند.
امام محمّد باقر(علیه السلام)
پرتوى از سیره و سیماى امام محمّد باقر(علیه السلام)
حضرت امام محمّد باقر(علیه السلام) اوّل ماه رجب، یا سوم صفر سال 57 هجرى قمرى در مدینه متولّد گردید.
پدر بزرگوارش، حضرت على بن الحسین ، زین العابدین(علیه السلام)، و مادر مکرّمه اش ، فاطمه معروف به «امّ عبدالله» دختر امام حسن مجتبى مىباشد.
از این رو، آن حضرت از ناحیه پدر و مادر به بنىهاشم منسوب است.
شهادت امام باقر(علیه السلام) در روز دوشنبه 7 ذیحجّه سال 114 هجرى قمرى در 57 سالگى، به دستور هشام بن عبدالملک خلیفه اموى، به وسیله خوراندن سمّ، اتّفاق افتاد و مزار شریفش در مدینه در قبرستان بقیع مىباشد.
آن حضرت یکى از اطفال اسیر فاجعه کربلا مىباشد که در آن وقت سه سال و شش ماه و ده روز از سنّ مبارکش گذشته بود.
حضرت باقر(علیه السلام) به علم و دانش و فضیلت و تقوا معروف بود و پیوسته مرجع حلّ مشکلات علمى مسلمانان به شمار مىرفت.
وجود امام محمّد باقر(علیه السلام) مقدّمه اى بود براى اقدام به وظایف دگرگون سازى امّت.
زیرا مردم، او را نشانه هاى فرزند کسانى مىشناختند که جان خود را فدا کردند تا موج انحراف ـ که نزدیک بود نشانه هاى اسلام را از میان ببرد ـ متوقّف گردد.
آنان از این رو قربانى شدند تا مسلمانان بدانند که حکّامى که به نام اسلام حکومت مىکنند، از تطبیق اسلام با واقعیت آن به اندازه اى دوراند که مفاهیم کتاب خدا و سنّت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) در یک طرف قرار دارد و آن حاکمان منحرف در طرف دیگر.
امام باقر(علیه السلام) بر آن شد تا انحراف حاکمان و دورى آنان از حقایق اسلام را به مردم بفهماند و براى مسلمانان آشکار سازد که چنان امورى تحقّق یافته است.
هشام بن عبدالملک خلیفه نابکار اموى وقتى به امام(علیه السلام) اشارت مىکند و مىپرسد که این شخص کیست؟ به او مىگویند او کسى است که مردم کوفه شیفته و مفتون اویند.
این شخص، امام عراق است.
در موسم حجّ، از عراق و خراسان و دیگر شهرها، هزاران مسلمان از او فتوا مىخواستند و از هرباب از معارف اسلام از او مىپرسیدند.
این امر اندازه نفوذ وسیع او را در قلوب توده هاى مردم نشان مىداد.
از سوى فقیهان بزرگ که وابسته به حوزه هاى فکرى و علمى بودند، مسائل دشوار در محضر او مطرح مىشد و گفتگوهاى بسیار با امام به عمل مىآمد، از او پاسخ مىخواستند تا امام را در تنگنا قرار دهند و در مقابل مردم او را به خاموشى وادارند، ولى آن حضرت با پاسخ هاى قانع کننده و مستدلّ و محکم خود آنان را به اعجاب وامىداشت.
حوزه علمى او براى صدها دانشمند و محدّث که تربیت کرده بود پایگاهى مهّم به شمار مىآمد.
جابر جعفى گوید: «ابوجعفر هفتاد هزار حدیث براى من روایت کرد.» و محمّد بن مسلم گوید: «هر مسئله که در نظرم دشوار مىنمود از ابوجعفر(علیه السلام)مىپرسیدم تا جایى که سى هزار حدیث از او سؤال کردم.»امام باقر(علیه السلام) شیعیان خود را چنین وصف مىکند:«همانا شیعه ما، شیعه على، با دست و دل گشاده و از سر گشاده دستى و بىریایى از ما طرفدارى مىکنند و براى زنده نگاه داشتن دین، متّحد و پشتیبان ما هستند. اگر خشمگین گردند، ستم نمىکنند و اگر خرسند باشند از اندازه نمىگذرند. براى آن کس که همسایه آنان باشد برکت دارند و با هر کس که با آنان مخالف باشد طریق مسالمت پیش مىگیرند. و شیعه ما اطاعت خدا مىکند.»
امام باقر(علیه السلام) و خلفاى جور
امام باقر(علیه السلام) با پنج خلیفه از خلفاى بنىامیّه معاصر بود که عبارتند از:1ـ ولید بن عبدالملک 2ـ سلیمان بن عبدالملک 3ـ عمر بن عبدالعزیز 4ـ یزید بن عبدالملک 5ـ هشام بن عبدالملک.
و همه آنان جز عمر بن عبدالعزیز در ستمگرى و استبداد و خودکامگى دست کمى از نیاکان خود نداشتند و پیوسته براى امام باقر(علیه السلام)مشکلاتى فراهم مىنمودند.
ولى در عین حال، او از طریق تعلیم و تربیت، جنبشى علمى به وجود آورد و مقدّمات تأسیس یک مرکز علمى اسلامى را در دوران امامت خود پىریزى کرد که در زمان فرزند بزرگوارش امام جعفر صادق(علیه السلام) به نتیجه کامل رسید.
روش کار پیشوایان ما به ویژه امام سجّاد و امام باقر(علیهم السلام) که در اوضاع فشار و خفقان به سر مىبردند به شیوه مخفى و زیرزمینى بود، شیوه اى که موجب مىشد کسى از کارهاى آنان مطّلع نشود.
همین کارهاى پنهانى، گاهى که آشکار مىشد، خلفا را سخت عصبانى مىنمود در نتیجه، وسایل تبعید و زندانى آنها فراهم مىشد.
سرانجام، امام باقر(علیه السلام) که پیوسته مورد خشم و غضب خلیفه وقت، هشام بن عبدالملک بود، به وسیله ایادى او مسموم شد و در سال 114 هجرى به شهادت رسید. جنازه آن بزرگوار، کنار قبر پدر بزرگوارش، در قبرستان بقیع، به خاک سپرده شد.
فضل و دانش امام باقر(علیه السلام)
امام محمّدباقر(علیه السلام) در دوران امامت خود، به نشر و پخش معارف دین به ویژه فقه و احکام اسلامى پرداخت و ضمن حلّ مشکلات علمى به تعلیم و تربیت شاگردانى فاضل و آگاه مانند: محمّدبن مسلم، زرارةبن اعین، ابونصیر، هشام بن سالم و جابربن یزید و حمران بن اعین و بُریدبن معاویه عجلى، همّت گماشت.
آن حضرت در فضل و فضیلت، زهد و تقوا، اخلاف و معاشرت، سر آمد بزرگان بنى هاشم در عصر خود بود.
آوازه علوم و دانش او چنان اطراف و اکناف پیچیده بود که ملقّب به باقرالعلوم; یعنى شکافنده دانش ها گردید.
یکى از علماى بزرگ سنّى به نام ابن حجر هیتمى درباره او مىنویسد:«محمّد باقر به اندازه اى گنج هاى پنهان معارف و دانش ها را آشکار ساخته، حقایق احکام و حکمت ها و لطایف دانشها را بیان نموده که جز بر عناصر بى بصیرت یا بد سیرت پوشیده نیست و از همین جاست که وى را شکافنده دانش و جامع علوم و برافروزنده پرچم دانش خوانده اند .»عبدالله بن عطا یکى از شخصیّت هاى علمى زمان امام، مىگوید:«من هرگز دانشمندان اسلام را در هیچ محفل و مجمعى به اندازه محفل محمّد بن على(علیه السلام) از نظر علمى حقیر و کوچک ندیدم.»امام باقر(علیه السلام) در سخنان خود، اغلب به آیات قرآن کریم استناد مىنموده و از کلام خدا شاهد مىآورده و فرموده است: «هر مطلبى را گفتم، از من بپرسید که در کجاى قرآن است تا آیه مربوط به آن موضوع را معرّفى کنم.»
امام و مسابقه تیراندازى
هشام بن عبدالملک تصمیم گرفت امام باقر را به مسابقه تیراندازى فرا خواند تا به واسطه شکست او در مسابقه، امام را در نظر مردم حقیر و کوچک جلوه دهد! به همین جهت پیش از ورود امام(علیه السلام) به قصر خلافت، عدّه اى از درباریان را واداشت نشانه اى نصب کرده مشغول تیراندازى گردند.
امام باقر وارد مجلس شد و اندکى نشست.
ناگهان هشام رو به امام کرد و گفت: آیا مایلید در مسابقه تیراندازى شرکت نمایید؟ حضرت فرمود: من دیگر پیر شده ام و وقت تیراندازىام گذشته است، مرا معذور دار.
هشام که خیال مىکرد فرصت خوبى به دست آورده و امام باقر را با شکست مواجه ساخته است، اصرار و پافشارى کرد و وى را سوگند داد و همزمان به یکى از بزرگان بنى امیّه اشاره کرد که تیر و کمان خود را به آن حضرت بدهد.
امام(علیه السلام) دست برد و کمان را گرفت و تیرى در چلّه کمان نهاد و نشانه گیرى کرد و تیر را درست به قلبِ هدف زد! آن گاه تیر دوم را به کمان گذاشت و رها کرد و این بار تیر در چوبه تیر قبلى نشست و آن را شکافت! تیر سوم نیز به تیر دوم اصابت کرد و به همین ترتیب نُه تیر پرتاب نمود که هر کدام به چوبه تیرِ قبلى خورد!این عمل شگفت انگیز، حاضران را به شدّت تحت تأثیر قرار داده، اعجاب و تحسین همه را برانگیخت.
هشام که حساب هایش غلط از آب درآمده و نقشه اش نقش بر آب شده بود، سخت تحت تأثیر قرار گرفت و بى اختیار گفت: آفرین بر تو اى اباجعفر! تو سر آمد تیر اندازان عرب و عجم هستى، چگونه مىگفتى پیر شده ام ؟! آن گاه سر به زیر افکند و لحظه اى به فکر فرو رفت.
سپس امام باقر و فرزند برومندش امام صادق(علیه السلام) را در جایگاه مخصوص کنار خود جاى داد و فوق العاده تجلیل و احترام کرد و رو به امام کرد و گفت: قریش از پرتو وجود تو شایسته سرورى بر عرب و عجم است.
این تیراندازى را چه کسى به تو یاد داده است و در چه مدّتى آن را فرا گرفته اى ؟ حضرت فرمود: مىدانى که اهل مدینه به این کار عادت دارند، من نیز در ایّام جوانى مدّتى به این کار سرگرم بودم ولى بعد آن را رها کردم، امروز چون تو اصرار کردى ناگزیر پذیرفتم.
هشام گفت: آیا جعفر نیز مانند تو در تیراندازى مهارت دارد؟ امام فرمود: ما خاندان، اکمال دین و اتمام نعمت را که در آیه «أَلْیَوْمَ أکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ» آمده از یکدیگر به ارث مىبریم و هرگز زمین از چنین افرادى خالى نمىماند.
اینک در میان سخنان اخلاقى و تربیتى آن امام معصوم، چهل حدیث برگزیده راکه هر کدام رهنمودى پربها در جهت تعالى اخلاق و نزدیک شدنِ به خداست به جویندگانِ مکتبِ آن امامِ هُمام تقدیم مىدارم.
* * *
چهل حدیث
قالَ الاِْمامُ الْباقِرُ(علیه السلام):
1- نافرجام و خوش انجام
«فَلَرُبَّ حَریص عَلى أَمْر مِنْ أُمُورِ الدُّنْیا قَدْ نالَهُ، فَلَمّا نالَهُ کانَ عَلَیْهِ وَبالاً وَشَقِىَ بِهِ وَلَرُبَّ کارِه لاَِمْر مِنْأُمُورِالاْخِرَةِ قَدْنالَهُ فَسَعِدَبِهِ.»:چه بسا حریصى بر امرى از امور دنیا دست یافته و چون بدان رسیده باعث نافرجامى و بدبختى او گردیده است، و چه بسا کسى که براى امرى از امور آخرت کراهت داشته و بدان رسیده، ولى به وسیله آن سعادتمند گردیده است.
2- بهترین فضیلت و برترین جهاد
«لا فَضیلَةَ کَالْجِهادِ، وَ لا جِهادَ کَمُجاهَدَةِ الْهَوى.»:فضیلتى چون جهاد نیست، و جهادى چون مبارزه با هواى نفس نیست.
3- استقامت بزرگ
«أُوصیکَ بِخَمْس: إِنْ ظُلِمْتَ فَلا تَظْلِمْ وَ إِنْ خانُوکَ فَلا تَخُنْ، وَ إِنْ کُذِّبْتَ فَلا تَغْضَبْ، وَ إِنْ مُدِحْتَ فَلا تَفْرَحْ وَ إِنْ ذُمِمْتَ فَلا تَجْزَعْ.»:تو را به پنج چیز سفارش مىکنم:1ـ اگر مورد ستم واقع شدى ستم مکن،2ـ اگر به تو خیانت کردند، خیانت مکن،3ـ اگر تکذیبت کردند، خشمگین مشو،4ـ اگر مدحت کنند، شاد مشو،5ـ و اگر نکوهشت کنند بیتابى مکن.
4- پذیرش سخن پاک
«خُذُوا الْکَلِمَةَ الطَّیِّبَةَ مِمَّنْ قالَها وَ إِنْ لَمْ یَعْمَلْ بِها.»:سخن طیّب و پاکیزه را از هر که گفت بگیرید، اگرچه او خود، بدان عمل نکند.
5- زیبایى حلمِ با علم
«ماشیبَ شَىْءٌ بِشَىْء أَحْسَنَ مِنْ حِلْم بِعِلْم.»:چیزى با چیزى نیامیزد که بهتر از حلم با علم باشد.
6- کمالِ جامع انسانى
«أَلْکَمالُ کُلُّ الْکَمالِ أَلتَّفَقُهُ فِى الدّینِ وَ الصَّبْرُ عَلَى النّائِبَةِ وَ تَقْدیرُ الْمَعیشَةِ.»:همه کمال در سه چیز است: 1ـ فهم عمیق در دین، 2ـ صبر بر مصیبت و ناگوارى، 3ـ و اندازه گیرى خرج زندگانى.
7- سه خصلت نیکو
«ثَلاثَةٌ مِنْ مَکارِمِ الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ: أَنْ تَعْفُوَ عَمَّنْ ظَلَمَکَ، وَ تَصِلَ مَنْ قَطَعَکَ، وَ تَحْلُمَ إِذا جُهِلَ عَلَیْکَ.»:سه چیز از مکارم دنیا و آخرت است:1ـ گذشت کنى از کسى که به تو ستم کرده است،2ـ بپیوندى به کسى که از تو بریده است،3ـ و بردبارى ورزى در وقتى که با تو به نادانى برخورد شود.
8- اصرار در دعا
«إِنَّ اللّهَ کَرِهَ إِلْحاحَ النّاسِ بَعْضِهِمْ عَلى بَعْض فِى الْمَسْأَلَةِ وَ أَحَبَّ ذلِکَ لِنَفْسِهِ، إِنَّ اللّهَ جَلَّ ذِکْرُهُ یُحِبُّ أَنْ یُسْأَلَ وَ یُطْلَبَ ما عِنْدَهُ.»:خدا را بد آید که مردم در خواهش از یکدیگر اصرار ورزند، ولى اصرار را در سؤال از خودش دوست دارد، همانا خداوند ـ که یادش بزرگ است ـ دوست دارد که از او سؤال شود و آنچه نزد اوست طلب گردد.
9- فضیلت عالم بر عابد
«عالِمٌ یُنْتَفَعُ بِعِلْمِهِ أَفْضَلُ مِنْ سَبْعینَ أَلْفَ عابِد.»:دانشمندى که از علمش استفاده شود، از هفتاد هزار عابد بهتر است.
10- دو خصلت عالم
«لا یَکُونُ الْعَبْدُ عالِمًا حَتّى لا یَکُونَ حاسِدًا لِمَنْ فَوْقَهُ وَ لا مُحَقِّرًا لِمَنْ دُونَهُ.»:هیچ بنده اى عالم نباشد تا این که به بالا دست خود حسد نبرد و زیر دست خود را خوار نشمارد.
11- سه پاداش
«مَنْ صَدَقَ لِسانُهُ زَکا عَمَلُهُ، وَ مَنْ حَسُنَتْ نِیَّتُهُ زیدَ فى رِزْقِهِ، وَ مَنْ حَسُنَ بِرُّهُ بِأَهْلِهِ زیدَ فى عُمْرِهِ.»:هر که زبانش راست است کردارش پاک است،و هر که خوش نیّت است روزىاش فزون است، و هر که با اهلش نیکى مىکند به عمرش افزوده شود.
12- پرهیز از کسالت
«إِیّاکَ وَ الْکَسَلَ وَ الضَّجْرَ فَإِنَّهُما مِفْتاحُ کُلِّ شَرٍّ، مَنْ کَسِلَ لَمْ یُؤَدِّ حَقًّا وَ مَنْ ضَجِرَ لَمْ یَصْبِرْ عَلى حَقٍّ.»:از کسالت و تنگدلى بپرهیز که این دو کلید هر بدى باشند، هر که کسالت ورزد حقّى را نپردازد، و هر که تنگدل شود بر حقّ شکیبا نَبُوَد.
13- بدترین حسرت در روز قیامت
«إِنَّ أَشَدَّ النّاسِ حَسْرَةً یَوْمَ الْقِیمَةِ عَبْدٌ وَصَفَ عَدْلاً ثُمَّ خالَفَهُ إِلى غَیْرِهِ.»:پر حسرتترین مردم در روز قیامت، بنده اى است که عدلى را وصف کند و خودش خلاف آن را عمل کند.
14- نتایج صله رحم
«صِلَةُ الاَْرْحامِ تُزَکِّى الاَْعْمالَ وَ تُنْمِى الاَْمْوالَ وَ تَدْفَعُ الْبَلْوى وَ تُیَسِّرُ الْحِسابَ وَ تُنْسِىءُ فِى الاَْجَلِ.»:صله ارحام، اعمال را پاکیزه گرداند و اموال را بیفزاید و بلا را بگرداند و حساب را آسان کند و اجل را به تأخیر اندازد.
15- نیکو گفتارى با دیگران
«قُولُوا لِلنّاسِ أَحْسَنَ ما تُحِبُّونَ أَنْ یُقالَ لَکُمْ.»به مردم بگویید بهتر از آن چیزى که خواهید به شما بگویند.
16- هدیّه الهى
«إِنَّ اللّهَ یَتَعَهَّدُ عَبْدَهُ الْمُؤْمِنَ بِالْبَلاءِ کَما یَتَعَهَّدُ الْغائِبُ أَهْلَهُ بِالْهَدِیَّةِ وَ یَحْمیهِ عَنِ الدُّنْیا کَما یَحْمِى الطَّبیبُ الْمَریضَ.»:همانا خداوند بنده مؤمنش را با بلا مورد لطف قرار دهد، چنان که سفر کرده اى براى خانواده خود هدیّه بفرستد، و او را از دنیا پرهیز دهد، چنان که طبیب مریض را پرهیز دهد.
17- راستگویى و اداى امانت
«عَلَیْکُمْ بِالْوَرَعِ وَ الاِْجْتَهادِ وَ صِدْقِ الْحَدیثِ وَ أَداءِ الاَْمانَةِ إِلى مَنِ ائْتَمَنَکُمْ عَلَیْها بَرًّا کانَ أَوْ فاجِرًا، فَلَوْ أَنَّ قاتِلَ عَلِىِّ بْنِ أَبى طالِب عَلَیْهِ السَّلامُ إِئْتَمَنَنى عَلى أَمانَة لاََدَّیْتُها إِلَیْهِ.»:بر شما باد پارسایى و کوشش و راستگویى و پرداخت امانت به کسى که شما را امین بر آن دانسته، نیک باشد یابد. و اگر قاتل على بن ابیطالب(علیه السلام) به من امانتى سپرد، هر آینه آن را به او برخواهم گرداند.
18- تعریف غیبت و بهتان
«مِنَ الْغیبَةِ أَنْ تَقُولَ فى أَخیکَ ما سَتَرَهُ اللّهُ عَلَیْهِ، وَ أَنَّ الْبُهْتانَ أَنْ تَقُولَ فى أَخیکَ ما لَیْسَ فیهِ.»:غیبت آن است که درباره برادرت چیزى را بگویى که خداوند بر او پوشیده و مستور داشته است. و بهتان آن است که عیبى را که در برادرت نیست به او ببندى.
19- دشنام گو، مبغوض خداست
«إِنَّ اللّهَ یُبْغِضُ الْفاحِشَ المُتَفَحِّشَ.»:خداوند، دشنام گوى بىآبرو را دشمن دارد.
20- نشانه هاى تواضع
«أَلتَّواضُعُ أَلرِّضا بِالَْمجْلِسِ دُونَ شَرَفِهِ، وَ أَنْ تُسَلِّمَ عَلى مَنْ لَقیتَ وَ أَنْ تَتْرُکَ الْمِراءَ وَ إِنْ کُنْتَ مُحِقًّا.»:تواضع و فروتنى آن است که (آدمى) به نشستن در آنجا که فروتر از شأن اوست راضى باشد، و این که به هر کس رسیدى سلام کنى، و جدال را وانهى گرچه بر حقّ باشى.
21- پاکدامنى، بهترین عبادت
«أَفْضَلُ الْعِبادَةِ عِفَّةُ الْبَطْنِ وَ الْفَرْجِ.»:بالاترین عبادت، عفّت شکم و شهوت است.
22- نشانه شیعه واقعى
«ما شیعَتُنا إِلاّ مَنِ اتَّقَى اللّهَ وَ أَطاعَهُ.»:شیعه ما نیست، مگر آن که تقواى الهى داشته باشد و خدا را فرمان بَرَد.
23- ریشه گناه، نشناختن خداست
«ما عَرَفَ اللّهَ مَنْ عَصاهُ.»:خدا را نشناخته آن که نافرمانىاش کند.
24- عقل، بهترین مخلوق الهى
«لَمّا خَلَقَ اللّهُ الْعَقْلَ اسْتَنْطَقَهُ ثُمَّ قالَ لَهُ: أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ. ثُمَّ قالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قالَ: وَ عِزَّتى وَ جَلالى ما خَلَقْتُ خَلْقًا هُوَ أَحَبُّ إِلَىَّ مِنْکَ وَ لا أَکْمَلْتُکَ إِلاّ فیمَنْ أُحِبُّ، أَما إِنّى إِیّاکَ آمُرُ وَ إِیّاکَ أَنْهى وَ إِیّاکَ أُعاقِبُ وَ إِیّاکَ أُثیبُ.»:چون خداوند، عقل را آفرید از او بازپرسى کرد، به او گفت: پیش آى! پیش آمد. گفت: بازگرد. بازگشت. فرمود: به عزّت و جلالم سوگند، مخلوقى را که از تو به پیشم محبوبتر باشد نیافریدم. و تو را تنها به کسانى که دوستشان دارم به طور کامل دادم. همانا امر و نهى و کیفر و پاداشم متوجّه توست.
25- بر اساس عقل
«إِنَّما یُداقُّ اللّهُ الْعِبادَ فِى الْحِسابِ یَوْمَ الْقِیمَةِ عَلى قَدْرِ ما آتاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ فِى الدُّنْیا.»:خداوند در روز قیامت در حساب بندگانش، به اندازه عقلى که در دنیا به آنها داده است، دقّت و باریک بینى مىکند.
26- مزدِ معلّم و متعلّم
«إِنَّ الَّذى یُعَلِّمُ الْعِلْمَ مِنْکُمْ لَهُ أَجْرٌ مِثْلُ أَجْرِ الْمُتَعَلِّمِ وَ لَهُ الْفَضْلُ عَلَیْهِ، فَتَعَلَّمُوا الْعِلْمَ مِنْ حَمَلَةِ الْعِلْمِ وَ عَلِّمُوهُ إِخْوانَکُمْ کَما عَلَّمَکُمُوهُ الْعُلَماءُ.»:آن که از شما به دیگرى علم آموزد مزد او به مقدار مزد دانشجوست و از او هم بیشتر.از دانشمندان دانش فراگیرید و آن را به برادران دینى خود بیاموزید، چنان که دانشمندان به شما آموختند.
27- گناهِ فتوا دهنده بىدانش
«مَنْ أَفْتَى النّاسَ بِغَیْرِ عِلْم وَ لا هُدًى لَعَنَتْهُ مَلائِکَةُ الرَّحْمَةِ وَ مَلائِکَةُ الْعَذابِ وَ لَحِقَهُ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِفُتْیاهُ.»:هر که بدون علم و هدایت به مردم فتوا دهد، فرشتگان رحمت و فرشتگان عذاب او را لعنت کنند و گناه آن که به فتوایش عمل کند دامنگیرش شود.
28- عالمان دوزخى
«مَنْ طَلَبَ الْعِلْمَ لِیُباهِىَ بِهِ الْعُلَماءَ، أَوْ یُمارِىَ بِهِ السُّفَهاءَ أَوْ یَصْرِفَ بِهِ وُجُوهَ النّاسِ إِلَیْهِ فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النّارِ إِنَّ الرِّئاسَةَ لاتَصْلُحُ إِلاّ لاَِهْلِها.»:هر که علم و دانش را جوید براى آن که بر علما ببالد یا با سفها بستیزد یا مردم را متوجّه خود کند، باید آتش دوزخ را جاى نشستن خود گیرد; همانا ریاست جز براى اهلش شایسته نیست.
29- سرنگونان جهنّمى
«فى قَوْلِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ «فَکُبْکِبُوا فیها هُمْ وَ الْغاوُنَ» قالَ: هُمْ قَوْمٌ وَصَفُوا عَدْلاً بِأَلْسِنَتِهِمْ ثُمَّ خالَفُوهُ إِلى غَیْرِهِ.»:درباره آیه شریفه «فَکُبْکِبُوا فیها هُمْ وَ الْغاوُنَ»; یعنى: «اینها و گمراهان در دوزخ سرنگون گردند.»، فرمود: ایشان گروهى باشند که عدالت را به زبان بستایند، امّا در عمل با آن مخالفت ورزند!
30- غیر خدا را تکیهگاه نگیرید
«لا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ وَلیجَةً فَلا تَکُونُوا مُؤْمِنینَ فَإِنَّ کُلَّ سَبَب وَنَسَب وَقَرابَة وَوَلیجَة وَبِدْعَة وَشُبْهَة مُنْقَطِعٌ إِلاّ ما أَثْبَتَهُ الْقُرآنُ.»:غیر خدا را براى خود تکیهگاه و محرم راز مگیرید که در آن صورت مؤمن نیستید، زیرا هر وسیله و پیوند و خویشى و محرم راز و هرگونه بدعت و شبهتى، نزد خدا، بریده و بىاثر است جز آنچه را که قرآن، اثبات کرده است.
[و آن ایمان و عمل صالح است.]
31- نشانه هاى فقیهِ پارسا
«إِنَّ الْفَقیهَ حَقَّ الْفقیهِ أَلزّاهِدُ فِى الدُّنْیا، أَلرّاغِبُ فِى الاْخِرَةِ أَلْمُتَمَسِّکُ بِسُنَّةِ النَّبِىِّ(صلى الله علیه وآله وسلم).»:فقیه حقیقى، زاهد در دنیا، مایل به آخرت و چنگ زننده به سنّت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) است.
32- شوخىِ بدون فحش
«إِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ یُحِبُّ الْمُلاعِبَ فِى الْجَماعَةِ بِلا رَفَث.»:خداى عزّوَجلّ آن کس را که میان جمعى شوخى و خوشمزگى کند دوست دارد، در صورتى که فحشى در میان نباشد.
33- عذاب زودرسِ سه خصلت
«ثَلاثُ خِصال لا یَمُوتُ صاحِبُهُنَّ أَبَدًا حَتّى یَرى وَ بالَهُنَّ: أَلْبَغْىُ، وَ قَطیعَةُ الرَّحِمِ وَ الَْیمینُ الْکاذِبَةُ یُبارِزُ اللّهَ بِها.»:سه خصلت است که مرتکبشان نمیرد تا وبالشان را بیند: ستمکارى و از خویشان بریدن و قسم دروغ که نبرد با خداست.
34- مطلوبِ خدا
«ما مِنْ شَىْء أَفْضَلُ عِنْدَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ مِنْ أَنْ یُسْأَلَ وَ یُطْلَبَ مِمّا عِنْدَهُ.»:چیزى نزد خداوند عزَّوجَلّ بهتر از این نیست که از او درخواست شود و از آنچه نزد اوست خواسته شود.
35- پافشارى در دعا
«وَ اللّهِ لا یُلِحُّ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ عَلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ فى حاجَتِهِ إِلاّ قَضاها لَهُ.»:به خدا سوگند هیچ بنده اى در دعا پافشارى و اصرار به درگاه خداى عزّوجلّ نکند، جز این که حاجتش را برآورد.
36- دعا کردن در سحر
«إِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ یُحِبُّ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنینَ کُلَّ عَبْد دَعّاء فَعَلَیْکُمْ بِالدُّعاءِ فِى السَّحَرِ إِلى طُلُوعِ الشَّمْسِ فَإِنَّها ساعَةٌ تُفْتَحُ فیها أَبْوابُ السَّماءِ، وَ تُقْسَمُ فیهَا الاَْرْزاقُ، وَ تُقْضى فیهَا الْحَوائِجُ الْعِظامُ.»:همانا خداوند عزّوجلّ از میان بندگان مؤمنش آن بنده اى را دوست دارد که بسیار دعا کند، پس بر شما باد دعا در هنگام سحر تا طلوع آفتاب، زیرا آن ساعتى است که درهاى آسمان در آن هنگام بازگردد و روزى ها در آن تقسیم گردد و حاجت هاى بزرگ برآورده شود.
37- دعا براى دیگران
«أَوْشَکُ دَعْوَةً وَ أَسْرَعُ إِجابَةً دُعاءُ الْمَرْءِ لاَِخیهِ بِظَهْرِ الْغَیْبِ.»:دعایى که بیشتر امید اجابت آن مىرود و زودتر به اجابت مىرسد، دعا براى برادر دینى است در پشت سرِ او.
38- چشم هایى که نمىگریند
«کُلُّ عَیْن باکِیَةٌ یَوْمَ الْقِیمةِ غَیْرُ ثَلاث: عَیْن سَهِرَتْ فى سَبیلِ اللّهِ وَ عَیْن فاضَتْ مِنْ خَشْیَهِ اللّهِ، وَ عَیْنِ غُضَّتْ عَنْ مَحارِمِ اللّهِ.»:هر چشمى روز قیامت گریان است، جز سه چشم:1ـ چشمى که در راه خدا شب را بیدار باشد،2ـ چشمى که از ترس خدا گریان شود،3ـ و چشمى که از محرّمات الهى بسته شود.
39- حریص همچون کرم ابریشم
«مَثَلُ الْحَریصِ عَلَى الدُّنْیا مَثَلُ دُودَةِ الْقَزِّ، کُلَّما ازْدادَتْ مِنَ الْقَزِّ عَلى نَفْسِها لَفًّا کانَ أَبْعَدَ لَها مِنَ الْخُرُوجِ حَتّى تَمُوتَ غَمًّا.»:شخص حریص به دنیا، مانند کرم ابریشم است که هر چه بیشتر ابریشم بر خود مىپیچد راه بیرون شدنش دورتر و بستهتر مىگردد، تا این که از غم و اندوه بمیرد.
40- دو رویى و دو زبانى
«بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ یَکُونُ ذاوَجْهَیْنِ وَ ذالِسانَیْنِ، یُطْرى أَخاهُ شاهِدًا وَ یَأْکُلُهُ غائِبًا، إِنْ أُعْطِىَ حَسَدَهُ وَ إِنِابْتُلِىَ خَذَلَهُ.»:بد بندهاى است آن بندهاى که دو رو و دو زبان باشد، در حضورِ برادرش او را ستایش کند، و در پشت سر، او را بخورد! اگر دارا شود بر او حسد برد و اگر گرفتار شود، دست از یارى او بردارد.