شیخ قربانعلی دستجردی

شیخ قربانعلی دستجردی

توسعه وترویج معارف اهل بیت علیهم السّلام
شیخ قربانعلی دستجردی

شیخ قربانعلی دستجردی

توسعه وترویج معارف اهل بیت علیهم السّلام

مباهله



پس از فتح مکه در سال هشتم هجری و درخشش اسلام در جزیرة العرب، پیروان دیگر ادیان و مذاهب و رجال سیاسی و مذهبی، توجهی ویژه به اسلام و مسلمانان و مدینة الرسول پیدا کردند. این امر زمینه مناسبی برای گسترش اسلام تا دورترین نقاط حجاز، و حتی خارج از آن فراهم آورد و پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله توانست از این فرصت به خوبی سود برد و با ارسال نامه‌ها و نمایندگان ویژه به زمامداران کشورها، آنان را به پذیرش اسلام و التزام به مقررات آن فرا خواند.
بسیاری از مخاطبان نامه‌ها علاقمند بودند به مدینه بیایند و با رسول خدا آشنا شوند. به این ترتیب در سال نهم هجری هیئت‌های نمایندگی طوایف عرب به حضور رسول خداصلی الله علیه وآله می‌رسیدند و به همین مناسبت، مورخان این سال را «عام الوفود» نام نهادند.
یکی از این نامه‌ها که به مسیحیان نجران نوشته شده بود، گروهی از بزرگان و اشراف نجران را به مدینه کشاند. این هیئت بلند پایه چون در مذاکرات شفاهی با آن حضرت به تفاهم نرسیدند و پاسخ آن حضرت را به پرسش‌های اعتقادی خود قانع کننده نپنداشتند، پیشنهاد رسول خدا را مبنی بر مباهله پذیرفتند.
پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله از طرف خداوند مأمور به مباهله گشته بود و به گواهی همه منابع تاریخی، مسیحیان نجران پس از قبول پیشنهاد و پیش از انجام مباهله، وقتی در میعادگاه حضور یافتند و نشانه‌های حقانیت رسول خداصلی الله علیه وآله را در دعوت خویش مشاهده کردند، از این کار منصرف شدند و به پرداخت جزیه و امضای صلح نامه تن دادند.

مباهله در لغت و اصطلاح
واژه مباهله مشتق از ماده «بَهَلَ» به معنای «لعنت کرد» است و جمله «بَهَلَه اللَّه» به معنای «خدا او را لعنت کرد» می‌باشد. 1
البته مباهله با لعن این تفاوت را دارد که لعن عبارت است از دعا کردن به زیان شخص تا از رحمت الهی دور باشد و «بُهْلْ» اجتهاد در لعن است، از این رو کسی را که بر التماس در دعا و نفرین پای می‌فشارد «مبتهِل» می‌نامند. 2
آنچه در اصطلاح آن را «مباهله» می‌دانند این است که اگر دو گروه - که ادعای دینی دارند - خود را محق و طرف مقابل را باطل بدانند و با بحث و استدلال به جایی نرسند، هر یک از دو گروه عزیزان خود را فرا می‌خواند و دست به دعا بر می‌دارد و خدای خویش را می‌خواند و هر یک دیگری را نفرین می‌کند تا معلوم شود که خداوند دعای کدام یک از دو گروه را قبول دارد و ندای او را پاسخ می‌دهد.
این معنا در میان عرب و پیروان ادیان آسمانی کاملاً شناخته شده بود، از این رو مسیحیان نجران در ماجرای مباهله پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به گونه‌ای طبیعی با آن برخورد کردند و حتی چون پیامبر اسلام علیها السلام بر سر زانوان نشستند و دست به دعا برداشتند، ابو حارثه، اسقف بزرگ مسیحیان گفت: «جَثی وَاللَّهِ کَما جَثَی الاَْنْبِیاءُ لِلْمُباهِلَةِ؛ 3 او همانند انبیاء برای مباهله نشسته است.» از این جا آشکار می‌شود که مسیحیان توسل به مباهله را از مختصات پیامبر اسلام به شمار نیاورده، بلکه او را در این جهت دنباله رو انبیاء الهی می‌دانستند.

براساس آیه مباهله قرار بر این بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرزندان و زنان و کسانی که به منزله جانش هستند به مباهله بیاورد و آن حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را به عنوان نفس خود و امام حسن و امام حسین علیهما السلام را به عنوان فرزندان خود و حضرت زهراعلیها السلام را به عنوان زنان خود آورد

چگونگی انجام مباهله
در روایات اهل بیت علیهم السلام به مواردی بر می‌خوریم که مباهله را به شکلی ویژه به اصحاب و شیعیان خود آموخته و توسل به آن را در برابر منکران امامت و ولایت - که به هیچ دلیل و برهانی حق را نمی‌پذیرند - به عنوان واپسین راه حل مطرح کرده اند.
ابو مسروق گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: من با مردم سخن می‌گویم و به آیه «اَطیعُوا اللَّهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الاَمْرِ مِنْکُمْ» 4 بر آنان احتجاج می‌کنم، ولی آنان می‌گویند این آیه درباره امیران جنگ‌ها نازل شده است. به آیه «اِنَّما وَلِیکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یؤْتُونَ الزَّکوةَ وَ هُمْ راکِعُونَ» 5 بر آنان احتجاج می‌کنم، ولی می‌گویند این آیه درباره مؤمنین نازل شده است، آن گاه به آیه «قُلْ لا اَسْئَلُکُمْ عَلَیهِ اَجْراً اِلَّا الْمَوَدَّةَ فی الْقُرْبی « 6 بر آنان احتجاج می‌کنم، ولی می‌گویند درباره خویشاوندان مسلمانان نازل شده است. از این قبیل ادله هر چه حاضر دارم فروگذار نمی‌کنم. حضرت فرمودند: اگر این گونه است، آنان را به مباهله فراخوان. گفتم: چگونه؟ فرمود: سه روز نفس خویش را اصلاح کن و گمانم که فرمود روزه بگیر و غسل کن. آن گاه به صحرا بروید و انگشتان دست راست خود را در انگشتان دست دیگر فرو بر و از خود آغاز کن و بگو:
«اَللَّهُمَّ رَبَّ السَّماواتِ السَّبْعِ وَ رَبَّ الاَْرَضینَ السَّبْعِ عالِمَ الْغَیبِ وَالشَّهادَةِ الرَّحْمانَ الرَّحیمَ اِنْ کانَ اَبُو مَسرُوقٍ جَحَدَ حَقّاً وَادَّعی باطِلا فَاَنْزِلْ عَلَیهِ حُسْباناً مِنَ السَّماءِ اَوْ عَذاباً اَلیماً؛ ‌ای خدایی که پروردگار آسمان‌های هفتگانه و زمین‌های هفتگانه‌ای، [و‌ای خدایی که] عالم به نهان‌ها و آشکارها می‌باشی، [ای خدایی که] رحمان و رحیم می‌باشی، اگر ابو مسروق حقی را انکار کند و باطلی را ادعا نماید، پس از آسمان بلا و عذاب دردناکی بر او نازل فرما.»
سپس دعا را متوجه او کن و بگو: «اِنْ کانَ فُلانٌ جَحَدَ حَقّاً وَادَّعی باطِلاً فَاَنْزِلْ عَلَیهِ حُسباناً مِنَ السَّماءِ اَوْ عَذاباً اَلیماً؛ اگر فلانی حقی را انکار و باطلی را ادعا می‌کند، پس بر او از آسمان بلا و یا عذاب دردناکی نازل فرما.»
پس چیزی نخواهد گذشت که آنچه را در حق او خواسته‌ای خواهی دید. 7

مقطع زمانی واقعه مباهله
واقعه تاریخی مباهله رسول خداصلی الله علیه وآله با مسیحیان نجران، پس از نبرد تبوک بود. شیخ مفید آمدن هیئت نصارا به حضور رسول خداصلی الله علیه وآله را پس از ماجرای فتح مکه و سرازیر شدن هیئت‌های طوایف و قبایل به سوی پیغمبرصلی الله علیه وآله ذکر کرده است. 8
سید بن طاووس نیز ارسال نامه آن حضرت به مسیحیان نجران را پس از ارسال نامه به کسرا و قیصر، یعنی حدود سال نهم هجری می‌داند. 9

تفصیل واقعه مباهله
* نامه رسول خداصلی الله علیه وآله
زمینه ساز واقعه مباهله، نامه رسول خداصلی الله علیه وآله به مسیحیان نجران 10 و دعوت آنان به اسلام بود. حاملان این نامه، عتبة بن غزوان و عبداللَّه بن ابی امیه و هدیر بن عبداللَّه و صهیب بن سنان بودند. 11
پیام اصلی نامه، اعلام رسالت رسول خداصلی الله علیه وآله و دعوت از اسقف نجران و مردم مسیحی منطقه بود. در نامه آمده بود که اگر از پذیرش اسلام امتناع ورزند، یا باید مقررات ویژه پرداخت جزیه به حکومت اسلامی را بپذیرند و یا آماده جنگ شوند.

* مجلس مشورتی بزرگان نجران
زمانی که نامه پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله برای بزرگان نجران خوانده شد، همگی برای تصمیم گیری نهایی در جلسه‌ای گرد آمدند. در این جلسه بزرگان آنان از جمله ابو حامد - که 120 سال عمر داشت - آنان را نصیحت کرد و آن‌ها را به تأمل بیشتر فرا خواند. او از جمله موحدانی بود که در نهان به پیامبرصلی الله علیه وآله ایمان آورده بود. اما پس از صحبت‌های او، عده‌ای دیگر برخاستند و از عافیت طلبی او انتقاد کردند. همگی آن‌ها تصمیم گرفتند که به پادشاه روم نامه‌ای بفرستند تا برای جنگ با رسول خدا لشکری روانه حجاز کند.
در واپسین لحظه‌ای که می‌خواستند متفرق شوند، شخصی به نام حارثة بن اَثال به پاخاست و آنان را به یاد بخش‌هایی از کتاب مقدس انداخت که در بردارنده وصایای حضرت عیسی علیه السلام می‌باشد؛ آن جا که عیسی علیه السلام از آمدن پیغمبر خاتم خبر می‌دهد که نام او فارقلیطا است و محل ولادتش کوه فاران در مکه معظمه است. اما سید و عاقب - که دو تن از بزرگان قبیله نجران بودند - از سخنان حارثه رنجیدند، زیرا جایگاه آنان نزد مردم سست می‌گشت و اگر مردم مسلمان می‌شدند دیگر از آنان اطاعت نمی‌کردند.
بالأخره بحث میان حارثه و عاقب و سید به درازا کشید و سید به سراغ صحیفه شمعون بن حمون الصّفا وصی حضرت عیسی علیه السلام رفت. حضرت عیسی علیه السلام در این صحیفه، از آمدن فارقلیطا خبر می‌دهد و زمانی که از او می‌پرسند فارقلیطا کیست، نشانه‌های پیغمبر خاتم را می‌گوید، از جمله آن که به وسیله فرزند او در آخر الزّمان، پس از پاره شدن رشته‌های دین و خاموش شدن چراغ هدایت پیامبران، بار دیگر دین بر پا می‌شود.
وقتی که سید به این جا رسید گفت: فارقلیطا محمد نیست چون او فرزند پسر ندارد. در اینجا ابو حارثه از او می‌خواهد که کتاب دیگر مسیحیان را که «جامعه» نام دارد در این مورد مطالعه کند.
روز بعد، دوباره همه بزرگان گرد آمدند تا نتیجه مناظره را ببینند. در این روز عاقب - که یکی دیگر از بزرگان مسیحی بود - مدعی شد که محمد پیغمبر است، ولی فرستاده خدا به سوی قوم خود - و نه برای همه عرب و عجم - می‌باشد. حارثه او را مجاب نمود که اگر او را پیغمبر و صادق می‌دانی، پس درباره ادعای او که خود را مبعوث بر همگان می‌داند چه می‌گویی؟ بحث و مجادله همچنان ادامه یافت تا اینکه همه مردم فریاد زدند: «الجامعه، الجامعه» و از ابو حارثه خواستند که جامعه را بر آنان بخواند.
جامعه را گشودند و صحیفه آدم را قرائت کردند. در آن جا از آمدن پیامبران از آدم تا خاتم سخن به میان می‌آید و خداوند برای پیغمبر خاتم که احمد است اوصافی را ذکر می‌کند. در آن کتاب آمده بود که خداوند، پیامبران و ذریه آنان را به آدم علیه السلام معرفی می‌کند و چون آدم علیه السلام همه را می‌بیند، متوجه نوری می‌شود که همه جا را گرفته است و پیرامونش چهار نور دیگر وجود دارد. آدم از آنان می‌پرسد و خداوند آنان را معرفی می‌کند که او احمد است و آن چهار نور دیگر، وصی و دختر و دو فرزند زاده‌اش می‌باشند.
همچنین ابو حارثه صحیفه دیگری به نام شیث را گشود که این صحیفه به ادریس رسیده و به خط سریانی کهن است. در آن جا از حضرت آدم نقل شده است که در عرش الهی نوشته اند: «لا اله الا اللَّه» و «محمد رسول اللَّه» و همچنین از دوازده کس نام برده اند که از فرزندان رسول اکرم صلی الله علیه وآله است.
سرانجام حارثه در مناظره پیروز گردید و تصمیم گرفتند به سوی پیغمبر قریش روانه شوند تا ببینند او چه آورده و از آن‌ها چه می‌خواهد.

* حرکت به سوی مدینه
سید و عاقب به همراه چهارده سوار از نصارای نجران - که از بزرگانشان بودند - و هفتاد تن از بنی حارث بن کعب به سوی مدینه رفتند. از سوی دیگر چون پیامبرصلی الله علیه وآله متوجه شدند که مدتی از رفتن اصحاب به نجران گذشته و خبری نیامده است، خالد بن ولید را با لشکری به سوی آنان فرستادند. این لشکر در راه به هیئت نجران برخوردند و همه به سوی مدینه بازگشتند.
هیئت نجران پیش از رسیدن به شهر، جامه‌های نفیس یمنی پوشیدند و خود را به مشک معطر ساختند و بر اسبان خود سوار شده ونیزه به دست گرفتند و با چنین وصفی وارد شهر شدند. آنچنان خود را آراسته بودند که توده مسلمانان فریفته ظاهرشان شدند. آنان بدین وسیله می‌خواستند عظمت و شکوه مسیحیان را به رخ مسلمانان بکشند. زمانی که به مسجد رسول خداصلی الله علیه وآله آمدند، پیامبر خدا از نماز عصر فارغ شده بودند. در این زمان وقت عبادت مسیحیان فرا رسیده بود، ناقوس را نواختند و رو به سوی مشرق در مسجد پیامبرصلی الله علیه وآله عبادت خویش را به جای آوردند و رسول خدا اجازه نداد کسی مزاحم آنان شود، به نقلی پیامبرصلی الله علیه وآله سه روز آنان را به حال خود گذاشت تا رفتار او را به خوبی ببینند و با نشانه‌هایی که در کتب مقدس به آنان رسیده بود تطبیق کنند.
پس از این، سید و عاقب - که طرف سخن با آن حضرت بودند - سؤالات خود را اینچنین آغاز نمودند:
نظر شما راجع به بزرگ ما حضرت مسیح چیست؟ پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند: او بنده خدا بود که او را برگزید و به خود مخصوص گردانید. پرسیدند آیا برای او پدری سراغ داری که از او به وجود آمده باشد؟ حضرت فرمودند: وجود او به سبب زناشویی نبود تا پدری داشته باشد. پرسیدند: پس چگونه می‌گویی که او بنده آفریده شده خدا بود با اینکه تو تاکنون چنین آفریده‌ای ندیده ای؟ این جا بود که خداوند پاسخ آنان را داد و آیاتی از سوره آل عمران بر پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله نازل شد:
«اِنَّ مَثَلَ عیسی عِنْدَاللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ، خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیکُونُ» 12 ؛
«مثل عیسی در نزد خدا، همچون آدم است که او را از خاک آفرید، و سپس به او فرمود، موجود باش او هم فوراً موجود شد.» بنابراین، ولادت مسیح بدون پدر، هرگز دلیل بر الوهیت او نیست.

*انجام مباهله
مسیحیان در این بحث قانع نشدند و پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بدستور خداوند متعال آنان را به مباهله فرا خواند.
دستور خداوند چنین بود: «فَمَنْ حاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ اَبْنائَنا وَابْنائَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِسائَکُمْ وَ اَنْفُسَنا وَ اَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبینَ» 13 ؛ هرگاه بعد از علم و دانشی که درباره مسیح به تو رسیده، باز کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، [به آن ها] بگو: بیائید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت کنیم و شما هم از نفوس خود، آنگاه مباهله کنیم، و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.»
در روز موعود در حالی که دست علی علیه السلام در دست پیامبر بود و امام حسن و امام حسین علیهما السلام پیش روی آن حضرت می‌رفتند و فاطمه علیها السلام پشت سر پدر حرکت می‌کرد، عزیزان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به میعادگاه آمدند.
حضرت رسول در حالی که عبای مویین سیاه رنگی بر دوش داشت، جلو آمد تا به نزدیکی دو درخت رسید. فرمود میان دو درخت را هموار کنند. عبای خود را بر درخت‌ها کشید و همراهان خود را در زیر آن جای داد و خود در پیش ایستاد و دوش چپ خود را به زیر عبا برد و بر کمانی که در دست داشت تکیه داد و دست راست را برای مباهله به سوی آسمان بلند کرد. مردم از دور می‌نگریستند که چه خواهد شد.
سید و عاقب که این حال را دیدند، رنگ از رخسارشان پرید و پاهایشان لرزید و نزدیک بود که بیهوش شوند.
مسیحیان به خدمت حضرت شتافتند و گفتند: با این جماعت آمده‌ای که با ما مباهله کنی؟ حضرت فرمود: آری، پس از من اینان مقرب‌ترین خلق نزد خدایند.
لرزه بر بدنشان افتاد و با آن حضرت مصالحه کردند و راضی به پرداخت جزیه شدند. 14
به نقلی، سید و عاقب گفتند: چرا با بزرگانی که به تو ایمان آورده اند، بیرون نیامدی و تنها همین جوان و زن و دو کودک را همراه خویش آوردی؟ حضرت فرمودند: من از جانب خداوند مأمور شده‌ام که همراه اینان با شما مباهله کنم.
منذر بن علقمه، برادر ابو حارثه که پیش‌تر در مجلس مشورتی اهل نجران حاضر نبود و سپس همراه این گروه شد، دیگران را نصیحت کرد که: شما و هر کسی که با کتاب‌های الهی آشنا است، می‌داند که ابوالقاسم محمدصلی الله علیه وآله همان پیامبری است که همه پیامبران به او بشارت داده اند. 15
این گزارش حاکی است که در این وقت نشانه‌های نزول عذاب ظاهر شد؛ آفتاب دگرگون گشت و کوه‌ها لرزید و با این که فصل تابستان بود، ابری سیاه پیدا شد.
سید و عاقب منذر بن علقمه را نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرستادند تا با او پیمان ببندند.
منذر به محضر رسول خداصلی الله علیه وآله رسید و مسلمان شد و پیام آنان را رساند. رسول خداصلی الله علیه وآله علی علیه السلام را برای مصالحه فرستاد. علی علیه السلام پرسید: با ایشان چگونه صلح کنم؟ حضرت رسول صلی الله علیه وآله فرمود: هرچه رأی تو باشد. علی علیه السلام با آنان توافق کرد که هر سال دو هزار جامه نفیس و هزار مثقال طلا پرداخت کنند و نیمی از آن در محرم و نیمی دیگر در رجب پرداخت شود. 16

امضای صلحنامه
سرانجام این واقعه، امضای صلحنامه‌ای میان رسول خداصلی الله علیه وآله و مسیحیان نجران بود.
گویا در تنظیم این صلحنامه و تعیین شرطهای آن، علی علیه السلام از سوی پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله اختیار کامل داشت17 و همو کاتب صلحنامه بود. 18اینک متن صلحنامه را به نقل از ارشاد مفید می‌آوریم:
«بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم. هذا کِتابٌ مِنْ مُحَمَّدٍ النَّبِی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله لِنَجْرانَ وَ حاشِیتِها. فی کُلِّ صَفْراءٍ اَوْ بَیضاءٍ وَ ثَمَرَةٍ وَ رَقیقٍ لا یؤْخَذُ مِنْهُمْ شَی ءٌ غَیرَ اَلْفَی حُلَّةً مِنْ حُلَلِ الاَْواقی، ثَمَنُ کُلِّ حُلَّةٍ اَرْبَعُونَ دِرْهَماً فَما زادَ اَوْ نَقَصَ فِعْلی حِسابُ ذلِکَ یؤَدُّونَ ألْفاً مِنْها فی صَفَرٍ وَ ألْفاً مِنْها فی رَجَبٍ وَ عَلَیهِمْ أَرْبَعُونَ دیناراً مَثْواةَ رَسُولی مِمَّا فَوْقَ ذلِکَ وَ عَلَیهِم فی کُلِّ حَدَثٍ یکُونُ بِالْیمَنِ مِنْ کُلِّ ذی عَدَنٍ عارِیةٌ مَضْمُونَةٌ ثَلاثُونَ دِرْعاً وَ ثَلاثُونَ فَرَساً وَ ثَلاثُونَ جَمَلاً عارِیةٌ مَضْمُونَةٌ لَهُمْ بِذلِکَ جَوارُ اللَّهِ وَ ذِمَّةُ مُحَمَّدِ بْن عَبْدِاللَّهِ فَمَنْ اَکَلَ الرِّبا مِنْهُمْ بَعْدَ عامِهِمْ هذا فَذِمَّتی مِنْهُ بَریئَةٌ؛
این نوشته‌ای است از محمد پیامبر خداصلی الله علیه وآله برای [اهل] نجران و پیرامون آن. از آنان چیزی از طلا و نقره و میوه و برده گرفته نشود جز دو هزار حلّه از حلّه‌های اواقی که بهای هر حلّه چهل درهم باشد و اگر کم و زیادی شد به همان اندازه حساب می‌شود. هزار حلّه آن را در ماه صفر و هزار حله دیگر را در ماه رجب بپردازند و بر عهده ایشان است که چهل دینار برای خرج خانه فرستادگان من بپردازند و بر عهده ایشان است که هرگاه در یمن حادثه‌ای یا جنگی از جانب قبیله ذی عدن روی داد، به عنوان عاریه مضمونه (که اگر از میان رفت مانند آن پس داده شود) سی زره و سی اسب و سی شتر [به مسلمانان برای جنگ] بدهند و در برابر این تعهدات پناه خدا و ذمه محمد بن عبداللَّه برای آنان است. پس از این سال هر کس از آنان که ربا خورد، من در برابر او تعهدی ندارم.» 19

نکات قابل توجه از آیه مباهله:
براساس آیه مباهله قرار بر این بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرزندان و زنان و کسانی که به منزله جانش هستند به مباهله بیاورد و آن حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را به عنوان نفس خود و امام حسن و امام حسین علیهما السلام را به عنوان فرزندان خود و حضرت زهراعلیها السلام را به عنوان زنان خود آورد. این عملکرد پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نشان دهنده چند مطلب است:
الف) علی علیه السلام از جهت کمالات معنوی به حدی پیش رفته است که به منزله جان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می‌باشد.
می دانیم که رسول خداصلی الله علیه وآله از همه انسان‌ها برتر است. پس علی علیه السلام از همه انسان‌ها جز رسول خداصلی الله علیه وآله برتر خواهد بود. در این آیه، مقصود از «اَنْفُسَنا» نمی‌تواند رسول خداصلی الله علیه وآله باشد، چرا که درست نیست آدمی نفس خود را به سوی خود فرا خواند، بلکه مراد کسی است که در عزت، کرامت، محبت، ایثار، بزرگی و جلالت نزد خداوند سبحان، جایگاهی چون رسول خداصلی الله علیه وآله دارد و اگر هیچ دلیل دیگری نمی‌بود که حاکی از برتری پیامبر بر علی علیه السلام باشد، این آیه بر برابری آنان در فضیلت و مرتبه دلالت می‌کرد، اما دلایل دیگری هست که پیامبر را از این برابری خارج می‌کند. آن گاه برتری علی علیه السلام بر دیگر افراد بشر به مقتضای این آیه باقی می‌ماند.
ب) از این آیه استفاده می‌شود که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله امام حسن و امام حسین علیهما السلام را فرزندان خود می‌داند، بر خلاف نظر کسانی که فرزندان حضرت زهراعلیها السلام را فرزندان پیامبر نمی‌دانند به این بهانه که نسل انسان از طریق فرزند پسر باقی می‌ماند و فرزندان حضرت زهراعلیها السلام از طریق پدر به پیامبر اکرم منتسب نمی‌شوند، پس فرزندان پیامبر خدا نیستند.
ج) اینکه پیامبر اکرم بهترین عزیزان خود را برای مباهله می‌آورد، از یک سو نشان دهنده ایمان راسخ او به خداوند متعال و حقانیت و صداقت او در گفتارش می‌باشد و از سوی دیگر نشان دهنده ایمان راسخ و نهایت درجه اعتقاد آن عزیزان به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و خدای اوست. اگر جز این بود، پیامبر خدا به جای آوردن نزدیکان خود، آنهم دختر و فرزندان خردسال، پیروان سرشناس خود را می‌آورد و همچنین عزیزان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله جان خود را به خطر نمی‌انداختند و افراد دیگری را پیش می‌فرستادند.

داستانی جالب
روزی معاویة بن ابی سفیان به سعد ابن ابی وقاص گفت: چه چیز نمی‌گذارد که ابو تراب را دشنام گویی؟ سعد گفت: چون به یاد سه چیز می‌افتم که رسول خدا در حق او گفته است و از این رو به خود اجازه نمی‌دهم که او را دشنام گویم. اگر یکی از آن‌ها برای من بود، از شتران سرخ مو برایم دوست داشتنی‌تر بود.
اول آنکه چون در یکی از جنگ ها رسول خداصلی الله علیه وآله علی علیه السلام را به جای خویش در شهر نهاد، علی علیه السلام گفت: آیا مرا همراه زنان و کودکان در شهر می‌گذاری؟ رسول خداصلی الله علیه وآله به او فرمود: آیا راضی نمی‌شوی که برای من چون هارون برای موسی باشی، جز آنکه پس از من نبوّتی نیست؟
دوم آنکه از رسول خدا شنیدم که در جنگ خیبر فرمود: پرچم را به دست مردی می‌دهم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند. آن گاه فرمود: علی را بخوانید. علی را آوردند در حالی که چشم درد داشت. رسول خداصلی الله علیه وآله از آب دهانش به چشم او کشید و علی علیه السلام صحت یافت و آن گاه پرچم را بدو سپرد.
سوم آنکه چون آیه مباهله نازل شد، رسول خداصلی الله علیه وآله علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را فرا خواند و فرمود: «اَللَّهُمَّ هؤُلاءِ اَهْلی.» 20
پی نوشت:

1) طریحی، شیخ فخرالدین، مجمع البحرین، ماده بهل.
2)جزایری، سید نورالدین و ابو هلال عسکری، معجم الفروق اللغویه، ص 466.
3) طبرسی، مجمع البیان، ذیل آیه مباهله.
4)نساء/ 59: «ای کسانی که ایمان آورده اید! خدا و پیامبر و اولوالامر [= اوصیای پیامبر] را اطاعت کنید.»
5)مائده/ 55: «سرپرست و ولی شما، تنها خداست و پیامبر او و آن‌ها که ایمان آورده اند. همان‌ها که نماز را برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند.»
6)شوری/ 23: «بگو من از شما هیچ پاداشی بر رسالتم جز دوست داشتن نزدیکانم درخواست نمی‌کنم.»
7)کلینی، محمد بن یعقوب، اصول من الکافی، کتاب الدعاء، باب مباهلة الخصم، ج 2، ص 514.
8)شیخ مفید، الارشاد، ج 1، ص 222.
9)سید بن طاووس، اقبال الاعمال، ص 496.
10) نجران نقطه‌ای میان حجاز و یمن و طول آن به اندازه یک روز راه برای راکب سریع بود و در آن 73 آبادی وجود داشت که تنها 120 هزار مرد جنگی در آن ساکن بودند. (بیهقی، احمد بن حسین، دلایل النبوه، ص 385.)
11) سید بن طاووس، اقبال الاعمال، ص 496.
12) آل عمران/ 59.
13) آل عمران/ 62.
14) ر. ک. سید ابن طاووس، سعد السعود، ص 90؛ مجلسی، محمدباقر، حیات القلوب، ج 4، ص 1305.
15) سید بن طاووس، اقبال الاعمال، ص 511؛ مجلسی، محمدباقر، حیاة القلوب، ج 4، ص 1345.
16) سید ابن طاووس، اقبال الاعمال، ص 512؛ مجلسی، محمدباقر، حیاة القلوب، ج 4، ص 134.
17) گزارش سید بن طاووس در اقبال الاعمال، ص 512.
18) یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 452.
19) شیخ مفید، الارشاد، ج 1، ص 226.
20) ری شهری، محمد، موسوعة الامام علی بن ابی طالب علیهما السلام، ج 8، ص 314.

تبریک مدیر وبلاگ

عید قربان وعید غدیر خم را به شما دوستداران اهل بیت تبریک وتهنیت عرض میکنم

کتابشناسی؛ امام محمدتقی(ع) جوان ترین ستاره امامت

دهم رجب مصادف با 23 خرداد، سالروز ولادت نهمین پیشوای شیعیان، امام جواد(ع) است. این نوشتار مروری دارد بر کتاب های فارسی و عربی که درباره زندگی و فضایل اخلاقی و رفتاری این بزرگوار به رشته تحریر درآمده اند. 

حضرت امام محمدتقی جوادالائمه(ع)، امام نهم شیعیان سال 195هجری قمری در مدینه متولد شدند.
 
دوران کودکی امام جواد علیه السلام از دوران شیرخوارگی تا زمانی که در سن هفت سالگی به امامت رسیدند، با حوادث گوناگونی آمیخته بود. با شهادت امام رضا علیه السلام و به امامت رسیدن امام جواد(ع) در سن کودکی، یکی از موضوعاتی که حتی برخی از یاران امام هشتم را دچار شک و تردید کرد، کم سن و سالی امام جواد(ع) برای مقام امامت بود. به همین دلیل در مواردی امام رضا علیه السلام و در موارد دیگری، خود امام جواد(ع) به تبیین آن پرداختند و به شبهه ها پاسخ گفته اند.
 
اگرچه امام جواد علیه السلام نسبت به سایر امامان در سن بسیار کمی به امامت رسیدند، اما دوران هفده ساله امامت ایشان، دورانی نسبتاً طولانی و پر حادثه بود.
 
امام جواد علیه السلام به دلیل قابلیت، لیاقت و بهره مندی از موهبت الهی، از جایگاهی رفیع در پیشگاه خداوند، پیامبر اکرم(ص)، پدر بزرگوارشان و تمام کسانی که بهره ای از شناخت امام(ع) دارند، برخوردار بودند. اگرچه دشمنان دین و حاکمان معاصر امامان معصوم همواره در مقام توطئه، سرکوب و تحقیر آنان بودند، اما حقانیت، صداقت و نورانیت امامان شیعه پیوسته نقشه های دشمنان را خنثی و بی تأثیر می ساخت و در برخی موارد، حتی دشمنان تحت تاثیر وجود پر برکت آنان قرار می گرفتند.
 
امام جواد(ع) با هوشمندی و درایت در برخورد با حاکم ستمگر عباسی، مامون که قاتل پدرشان امام رضا علیه السلام بود، به گونه ای عمل کردند که مامون نیز افتخار خویش را در انتخاب او برای ازدواج با دخترش، ام فضل(لبابه) می دید. در دوران زندگی مشترک امام جواد علیه السلام با ام فضل(تا هنگام شهادت) حوادث گوناگونی اتفاق افتاد.
 
همسر دیگر امام جواد علیه السلام، «سمانه مغربیه» نام داشت که مادر امام هادی علیه السلام بود. امام جواد(ع) مانند امامان دیگر با بهره مندی از علوم و معارف ناب توحیدی و دریافت حقایق از عوالم بالا در صحنه های مختلف، گوشه هایی از اقیانوس نامتناهی علم و حکمت خویش را در زندگی خویش به نمایش گذاشتند.
 
زندگی پربرکت نهمین پیشوا با نقشه معتصم، حاکم ستمگر عباسی و دخالت مستقیم ام فضل، همسر آن حضرت، پایان یافت. آن حضرت تاریخ 220 هجری قمری به شهادت رسیدند و در کنار قبر جد بزرگوارشان، حضرت امام موسی کاظم(ع) در کاظمین به خاک سپرده شدند.
 
از جمله سخنان گوهر بار این بزرگوار که در کتاب «تحف العقول» جای دارد، می توان به این موارد اشاره کرد: «حرکت کردن به سوی خداوند با دل، شخص را بهتر، سریعتر و مطمئن تر به خداوند می رساند، نسبت به اطاعت و عبادتش با سایر اعضاء و جوارح»، «هر کس از هوای خویش اطاعت کند، آرزوی دشمن خویش را بر آورده کرده است»، «عزت مومن در بی نیازی او از مردم است»، «این گونه مباش که در آشکارا دوست خدا و در پنهان دشمن خدا باشی»، «هر کس گوش دل به کسی دهد او را پرستیده است. اگر گوینده از طرف خداست، او خدا را پرستیده است و اگر گوینده از زبان ابلیس سخن می گوید، شیطان را پرستیده است.»
 
درباره کرامات، دوران زندگی، فضایل اخلاقی و شهادت نهمین پیشوای شیعیان آثار و کتاب های گوناگون به زبان های فارسی و عربی منتشر شده اند که برخی از آنها عبارتند از:
 
گلبوته های امامت و ولایت؛ گذری کوتاه بر زندگانی حضرت امام محمدتقی(ع) جوادالائمه/ محمدجواد مجد (شاعر)/ دارالطب / 1389
 
گوهر وجود؛ مباحثی پیرامون زندگی و شخصیت امام محمدتقی(ع)/ سیدمحمدرضا طباطبایی نسب، مهدی ابوطالبی یزدی (ویراستار)/ نور الائمه(ع)/ 1389
 
زندگانی و سیره اهل بیت(ع) برای نوجوانان: حضرت امام محمدتقی(ع)/ لطیف راشدی، محمدرضا راشدی/ لاهوتیان / 1388
 
جوان ترین ستاره؛ امام محمدتقی(ع)/ عباسعلی سپاهی یونسی، سیما بروجردی(تصویرگر)/ انصار/ 1387
 
ناسخ التواریخ: زندگانی معصوم نهم حضرت امام محمدتقی جواد الائمه(ع)/ عباسقلی سپهر، محمدباقر بهبودی (مصحح)/ اسلامیه / 1385
 
در مکتب جواد الائمه، باب المراد امام محمدتقی(ع)/ علی قائمی امیری/ پیام مقدس/ 1385
 
تحلیلی از زندگانی و دوران امام محمدتقی(ع)/ فضل الله صلواتی/ اطلاعات / 1384
 
جوان پارسا؛ سرگذشت داستان گونه امام محمدتقی(ع)/ کمال سید، مهدی عابدی(مترجم)/ حدیث راه عشق/ 1384
 
چشمه جود: در مدح و منقبت حضرت امام محمدتقی جوادالائم علیه السلام/ عباسعلی اسدی (گردآورنده)/ بنیاد پژوهش های اسلامی / 1384
 
همچنین از کتاب های چاپی عربی که درباره امام جواد(ع) به رشته تحریر درآمده اند، می توان آثار زیر را نام برد:
 
- أبوجعفر محمدالجواد … تاسمع أئمة اهل البیت الطاهر صلوات الله علیهم اجمعین، مولده و وفاته و مدة عمره و مدفنه/ اعیان الشیعة/ للسید محسن الامین/ بیروت/ دارالتعارف للمطبوعات، ۱۴۰۳هجری
 
الامام التاسع أبو جعفر محمد الجواد علیه السلام/ للشیخ محمد حسن القبیسی العاملی/ بیروت/  ۱۴۰۳هجری
 
الامام الجواد / للسید عبدالرزاق الموسوی المقرم / النجف الاشرف/ المطبعة الحیدریة/ ۱۳۷۱هجری
 
الامام الجواد علیه السلام/ تألیف لجنة التألیف فی مؤسسة البلاغ/
طهران/ مؤسسة البلاغ/ ۱۴۰۹هجری
 
الامام الجواد قدوة و أسوة / للسید محمد تقی المدرسی/ طهران/ رابطة الاخوة الاسلامیة/ ۱۳۶۳شمسی
 
الامام الجواد من المهد الی اللحد/ للسید محمد کاظم القزوینی/ بیروت/ مؤسسة البلاغ/ ۱۴۰۸هجری
 
الامام محمدبن علی الجواد/ لعبد الزهراء عثمان محمد/ مشهد/ مجمع البحوث الاسلامیة/ ۱۴۰۸هجری
 
الامام المعجزة محمد الجواد: سیرة و دراسة و تحلیل/ کامل سلیمان/ بیروت/ دار الکتاب اللبنانی
 
الحیاة السیاسیة للامام الجواد علیه السلام/ نبذة یسیرة/ للسید جعفر مرتضی العاملی/ بیروت/ الدار الاسلامیة/ ۱۴۰۵هجری
 
محمد الجواد علیه السلام، الامام المعجزة(سیرة، و دراسة و تحلیل)/ لکامل سلیمان / بیروت/ الشرکة العالمیة للکتاب/ ۱۹۸۷میلادی
 
مسند الامام الجواد علیه السلام، للشیخ عزیز الله العطاردی/ مشهد/ الموتمر العالمی للامام الرضا(ع)/ ۱۴۱۰هجری

شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

شهادت ام ابیها .فاطمه زهرا محدثه کبری رابه

دوستداران ولایت تسلیت وتعزیت عرض می کنم.

من با که گویم این که بهارم خزان شده
ماهم به خاک تیره غربت نهان شده
بانوی بی نشان که به هرسو نشان ز اوست
رفت از برم به قامت همچون کمان شده

زندگی نامه حضرت فاطمه(س)قسمت اوّل


فاطمه (علیها السلام) در نزد مسلمانان برترین و والامقام ترین بانوی جهان در تمام قرون و اعصار می‌باشد. این عقیده بر گرفته از مضامین احادیث نبوی است. این طایفه از احادیث، اگر چه از لحاظ لفظی دارای تفاوت هستند، اما دارای مضمونی واحد می‌باشند. در یکی از این گفتارها (که البته مورد اتفاق مسلمانان، اعم از شیعه و سنی است)، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرمایند: "فاطمه سرور زنان جهانیان است". اگر چه بنابر نص آیه شریفه قرآن، حضرت مریم برگزیده زنان جهانیان معرفی گردیده و در نزد مسلمانان دارای مقامی بلند و عفت و پاکدامنی مثال‌زدنی می‌باشد و از زنان برتر جهان معرفی گشته است، اما او برگزیده‌ی زنان عصر خویش بوده است. ولی علو مقام حضرت زهرا (علیها السلام) تنها محدود به عصر حیات آن بزرگوار نمی‌باشد و در تمامی اعصار جریان دارد. لذا است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در کلامی دیگر صراحتاً فاطمه (علیها السلام) را سرور زنان اولین و آخرین ذکر می‌نمایند. اما نکته‌ای دیگر نیز در این دو حدیث نبوی و احادیث مشابه دریافت می‌شود و آن اینست که اگر فاطمه (علیها السلام) برترین بانوی جهانیان است و در بین زنان از هر جهت، کسی دارای مقامی والاتر از او نیست، پس شناخت سراسر زندگانی و تمامی لحظات حیات او، از ارزش فوق العاده برخوردار می‌باشد. چرا که آدمی با دقت و تأمل در آن می‌تواند به عالیترین رتبه‌های روحانی نائل گردد. از سوی دیگر با مراجعه به قرآن کریم درمی‌یابیم که آیات متعددی در بیان شأن و مقام حضرتش نازل گردیده است که از آن جمله می‌توان به آیه‌ی تطهیر، آیه مباهله، آیات آغازین سوره دهر، سوره کوثر، آیه اعطای حق ذی القربی و... اشاره نمود که خود تأکیدی بر مقام عمیق آن حضرت در نزد خداوند است. این آیات با تکیه بر توفیق الهی، در مقالات دیگر مورد بررسی قرار خواهد گرفت. ما در این قسمت به طور مختصر و با رعایت اختصار، به مطالعه شخصیت و زندگانی آن بزرگوار خواهیم پرداخت.

نام، القاب، کنیه‌ها

 نام مبارک آن حضرت، فاطمه (علیها السلام) است و از برای ایشان القاب و صفات متعددی همچون زهرا، صدیقه، طاهره، مبارکه، بتول، راضیه، مرضیه، نیز ذکر شده است.

فاطمه، در لغت به معنی بریده شده و جدا شده می‌باشد و علت این نامگذاری بر طبق احادیث نبوی، آنست که: پیروان فاطمه (علیها السلام) به سبب او از آتش دوزخ بریده، جدا شده و برکنارند.

زهرا به معنای درخشنده است و از امام ششم، امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که: "چون دخت پیامبر در محرابش می‌ایستاد (مشغول عبادت می‌شد)، نورش برای اهل آسمان می‌درخشید؛ همانطور که نور ستارگان برای اهل زمین می‌درخشد."

صدّیقه به معنی کسی است که به جز راستی چیزی از او صادر نمی شود. طاهره به معنای پاک و پاکیزه، مبارکه به معنای با خیر و برکت، بتول به معنای بریده و دور از ناپاکی، راضیه به معنای راضی به قضا و قدر الهی و مرضیه یعنی مورد رضایت الهی.(1)

کنیه‌های فاطمه (علیها السلام) نیز عبارتند از ام الحسین، ام الحسن، ام الائمه، ام ابیها و...

ام ابیها به معنای مادر پدر می‌باشد و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دخترش را با این وصف می‌ستود؛ این امر حکایت از آن دارد که فاطمه (علیها السلام) بسان مادری برای رسول خدا بوده است. تاریخ نیز گواه خوبی بر این معناست؛ چه هنگامی که فاطمه در خانه پدر حضور داشت و پس از وفات خدیجه (سلام الله علیها) غمخوار پدر و مایه پشت گرمی و آرامش رسول خدا بود و در این راه از هیچ اقدامی مضایقه نمی‌نمود، چه در جنگها که فاطمه بر جراحات پدر مرهم می‌گذاشت و چه در تمامی مواقف دیگر حیات رسول خدا.

مادر و پدر

همانگونه که می‌دانیم، نام پدر فاطمه (علیها السلام) محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) است که او رسول گرامی اسلام، خاتم پیامبران الهی و برترین مخلوق خداوند می‌باشد. مادر حضرتش خدیجه دختر خویلد، از زنان بزرگ و شریف قریش بوده است. او نخستین بانویی است که به اسلام گرویده است و پس از پذیرش اسلام، تمامی ثروت و دارایی خود را در خدمت به اسلام و مسلمانان مصرف نمود. خدیجه در دوران جاهلیت و دوران پیش از ظهور اسلام نیز به پاکدامنی مشهور بود؛ تا جایی که از او به طاهره (پاکیزه) یاد می‌شد و او را بزرگ زنان قریش می‌نامیدند.

ولادت

 فاطمه (علیها السلام) در سال پنجم پس از بعثت(2) و در روز 20 جمادی الثانی در مکه به دنیا آمد. چون به دنیا پانهاد، به قدرت الهی لب به سخن گشود و گفت: "شهادت می‌دهم که جز خدا، الهی نیست و پدرم رسول خدا و آقای پیامبران است و شوهرم سرور اوصیاء و فرزندانم (دو فرزندم) سرور نوادگان می‌باشند." اکثر مفسران شیعی و عده‌ای از مفسران بزرگ اهل تسنن نظیر فخر رازی، آیه آغازین سوره کوثر را به فاطمه (علیها السلام) تطبیق نموده‌اند و او را خیر کثیر و باعث بقا و گسترش نسل و ذریه پیامبر اکرم ذکر نموده‌اند. شایان ذکر است که آیه انتهایی این سوره نیز قرینه خوبی براین مدعاست که در آن خداوند به پیامبر خطاب می‌کند و می‌فرماید همانا دشمن تو ابتر و بدون نسل است.

مکارم اخلاق

 سراسر زندگانی صدیقه طاهره (علیها السلام)، مملو از مکارم اخلاق و رفتارهای نمونه و انسانی است. ما در این مجال جهت رعایت اختصار تنها به سه مورد اشاره می‌نماییم. اما دوباره تأکید می‌کنیم که این موارد، تنها بخش کوچکی از مکارم اخلاقی آن حضرت است.

1-   از جابر بن عبدالله انصاری، صحابی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) منقول است که: مردی از اعراب مهاجر که فردی فقیر مستمند بود، پس از نماز عصر از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) طلب کمک و مساعدت نمود. حضرت فرمود که من چیزی ندارم. سپس او را به خانه فاطمه (سلام الله علیها) که در کنار مسجد و در نزدیکی خانه رسول خدا قرار داشت، راهنمایی نمودند. آن شخص به همراه بلال (صحابی و مؤذن رسول خدا) به در خانه حضرت فاطمه (علیها السلام) آمد و بر اهل بیت رسول خدا سلام گفت و سپس عرض حال نمود. حضرت فاطمه (علیها السلام) با وجود اینکه سه روز بود خود و پدر و همسرش در نهایت گرسنگی به سر می‌بردند، چون از حال فقیر آگاه شد، گردن‌بندی را که فرزند حمزه، دختر عموی حضرت به ایشان هدیه داده بود و در نزد آن بزرگوار یادگاری ارزشمند محسوب می‌شد، از گردن باز نمود و به اعرابی فرمود: این را بگیر و بفروش؛ امید است که خداوند بهتر از آن را نصیب تو نماید. اعرابی گردن‌بند را گرفت و به نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بازگشت و شرح حال را گفت. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از شنیدن ماجرا، متأثر گشت و اشک از چشمان مبارکش فرو ریخت و به حال اعرابی دعا فرمود. عمار یاسر (از اصحاب پیامبر) برخاست و اجازه گرفت و در برابر اعطای غذا، لباس، مرکب و هزینه سفر به اعرابی، آن گردن‌بند را از او خریداری نمود. پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از اعرابی پرسید: آیا راضی شدی؟ او در مقابل، اظهار شرمندگی و تشکر نمود. عمار گردن‌بند را در پارچه ای یمانی پیچیده و آنرا معطر نمود و به همراه غلامش به پیامبر هدیه داد. غلام به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و جریان را باز گفت. حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) غلام و گردن‌بند را به فاطمه (علیها السلام) بخشید. غلام به خانه‌ی صدیقه اطهر آمد. زهرا (علیها السلام)، گردن‌بند را گرفت و غلام را در راه خدا آزاد نمود.

گویند غلام در این هنگام تبسم نمود. هنگامی که علت را جویا شدند، گفت: چه گردن‌بند با برکتی بود، گرسنه‌ای را سیر کرد و برهنه‌ای را پوشانید، پیاده‌ای را صاحب مرکب و فقیری را بی‌نیاز کرد و غلامی را آزاد نمود و سرانجام به نزد صاحب خویش بازگشت.

2- رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در شب زفاف پیراهن نویی را برای دختر خویش تهیه نمود. فاطمه (علیها السلام) پیراهن وصله‌داری نیز داشت. سائلی بر در خانه حاضر شد و گفت: من از خاندان نبوت پیراهن کهنه می‌خواهم. حضرت زهرا (علیها السلام) خواست پیراهن وصله‌دار را مطابق خواست سائل به او بدهد که به یاد آیه شریفه "هرگز به نیکی دست نمی‌یابید مگر آنکه از آنچه دوست دارید انفاق نمایید"، افتاد. در این هنگام فاطمه (علیها السلام) پیراهن نو را در راه خدا انفاق نمود.

3- امام حسن مجتبی در ضمن بیانی، عبادت فاطمه (علیها السلام)، توجه او به مردم و مقدم داشتن آنان بر خویشتن، در عالیترین ساعات راز و نیاز با پروردگار را این گونه توصیف می‌نمایند: "مادرم فاطمه را دیدم که در شب جمعه‌ای در محراب عبادت خویش ایستاده بود و تا صبحگاهان، پیوسته به رکوع و سجود می‌پرداخت. و شنیدم که بر مردان و زنان مؤمن دعا می‌کرد، آنان را نام می‌برد و بسیار برایشان دعا می‌نمود اما برای خویشتن هیچ دعایی نکرد. پس به او گفتم: ای مادر، چرا برای خویش همانگونه که برای غیر، دعا می‌نمودی، دعا نکردی؟ فاطمه (علیها السلام) گفت: پسرم ! اول همسایه و سپس خانه."

ازدواج و فرزندان آن حضرت

 صدیقه کبری خواستگاران فراوانی داشت. نقل است که عده‌ای از نامداران صحابه از او خواستگاری کردند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به آنها فرمود که اختیار فاطمه در دست خداست. بنا بر آنچه که انس بن مالک نقل نموده است، عده‌ای دیگر از میان نامداران مهاجرین، برای خواستگاری فاطمه (علیها السلام) به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفتند و گفتند حاضریم برای این وصلت، مهر سنگینی را تقبل نماییم. رسول خدا همچنان مسأله را به نظر خداوند موکول می‌نمود تا سرانجام جبرئیل بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد و گفت: "ای محمد! خدا بر تو سلام می‌رساند و می‌فرماید فاطمه را به عقد علی درآور، خداوند علی را برای فاطمه و فاطمه را برای علی پسندیده است." امام علی (علیه السلام) نیز از خواستگاران فاطمه (علیها السلام) بود و حضرت رسول بنا بر آنچه که ذکر گردید، به امر الهی با این وصلت موافقت نمود. در روایات متعددی نقل گشته است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اگر علی نبود، فاطمه همتایی نداشت. بدین ترتیب بود که مقدمات زفاف فراهم شد. حضرت فاطمه (علیها السلام) با مهری اندک (بر خلاف رسوم جاهلی که مهر بزرگان بسیار بود) به خانه امام علی (علیه السلام) قدم گذارد.(3) ثمره این ازدواج مبارک، 5 فرزند به نامهای حسن، حسین، زینب، ام کلثوم و محسن (که در جریان وقایع پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سقط شد)، بود. امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) از امامان 12 گانه می‌باشند که در دامان چنین مادری تربیت یافته‌اند و 9 امام دیگر (به غیر از امام علی (علیه السلام) و امام حسن (علیه السلام)) از ذریه امام حسین (علیه السلام) می‌باشند و بدین ترتیب و از طریق فاطمه (علیها السلام) به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) منتسب می‌گردند و از ذریه ایشان به شمار می‌روند.(4) و به خاطر منسوب بودن ائمه طاهرین (به غیر از امیر مؤمنان (علیه السلام)) به آن حضرت، فاطمه (علیها السلام) را "ام الائمه" (مادر امامان) گویند.

زینب (سلام الله علیها) که بزرگترین دختر فاطمه (علیها السلام) به شمار می‌آید، بانویی عابد و پاکدامن و عالم بود. او پس از واقعه عاشورا، و در امتداد حرکت امام حسین (علیه السلام)، آن چنان قیام حسینی را نیکو تبیین نمود، که پایه‌های حکومت فاسق اموی به لرزه افتاد و صدای اعتراض مردم نسبت به ظلم و جور یزید بارها و بارها بلند شد. تا جایی که حرکتهای گسترده‌ای بر ضد ظلم و ستم او سازمان گرفت. آنچه از جای جای تاریخ درباره عبادت زینب کبری (علیها السلام) بدست می‌آید، آنست که حتی در سخت‌ترین شرایط و طاقت‌فرساترین لحظات نیز راز و نیاز خویش با پروردگار خود را ترک ننمود و این عبادت و راز و نیاز او نیز ریشه در شناخت و معرفت او نسبت به ذات مقدس ربوبی داشت.

ام کلثوم نیز که در دامان چنین مادری پرورش یافته بود، بانویی جلیل القدر و خردمند و سخنور بود که او نیز پس از عاشورا به همراه زینب (سلام الله علیها) حضور داشت و نقشی عمده در آگاهی دادن به مردم ایفا نمود.

فاطمه (علیها السلام) در خانه

 فاطمه (علیها السلام) با آن همه فضیلت، همسری نیکو برای امیر مؤمنان بود. تا جایی که روایت شده هنگامی که علی (علیه السلام) به فاطمه (علیها السلام) می‌نگریست، غم و اندوهش زدوده می‌شد. فاطمه (علیها السلام) هیچگاه حتی اموری را که می‌پنداشت امام علی (علیه السلام) قادر به تدارک آنها نیست، از او طلب نمی نمود. اگر بخواهیم هر چه بهتر رابطه زناشویی آن دو نور آسمان فضیلت را بررسی نماییم، نیکوست از امام علی (علیه السلام) بشنویم؛ چه آن هنگام که در ذیل خطبه‌ای به فاطمه (علیها السلام) با عنوان بهترین بانوی جهانیان مباهات می‌نماید و او را از افتخارات خویش بر می‌شمرد و یا آن هنگام که می‌فرماید: "بخدا سوگند که او را به خشم در نیاوردم و تا هنگامی که زنده بود، او را وادار به کاری که خوشش نیاید ننمودم؛ او نیز مرا به خشم نیاورد و نافرمانی هم ننمود."

مقام حضرت زهرا (علیها السلام) و جایگاه علمی ایشان

 فاطمه زهرا (علیها السلام) در نزد شیعیان اگر چه امام نیست، اما مقام و منزلت او در نزد خداوند و در بین مسلمانان به خصوص شیعیان، نه تنها کمتر از سایر ائمه نیست، بلکه آن حضرت همتای امیر المؤمنین و دارای منزلتی عظیم‌تر از سایر ائمه طاهرین (علیهم السلام) می‌باشد.

اگر بخواهیم مقام علمی فاطمه (علیها السلام) را درک کنیم و به گوشه‌ای از آن پی ببریم، شایسته است به گفتار او در خطبه فدکیه بنگریم؛ چه آنجا که استوارترین جملات را در توحید ذات اقدس ربوبی بر زبان جاری می‌کند، یا آن هنگام که معرفت و بینش خود را نسبت به رسول اکرم آشکار می‌سازد و یا در مجالی که در آن خطبه، امامت را شرح مختصری می‌دهد. جای جای این خطبه و احتجاجات این بانوی بزرگوار به قرآن کریم و بیان علت تشریع احکام، خود سندی محکم بر اقیانوس بی‌کران علم اوست که متصل به مجرای وحی است (قسمتی از این خطبه در فراز آخر مقاله خواهد آمد). از دیگر شواهدی که به آن وسیله می‌توان گوشه‌ای از علو مقام فاطمه (علیها السلام) را درک نمود، مراجعه زنان و یا حتی مردان مدینه در مسائل دینی و اعتقادی به آن بزرگوار می‌باشد که در فرازهای گوناگون تاریخ نقل شده است. همچنین استدلالهای عمیق فقهی فاطمه (علیها السلام) در جریان فدک (که مقداری از آن در ادامه ذکر خواهد گردید)، به روشنی بر احاطه فاطمه (علیها السلام) بر سراسر قرآن کریم و شرایع اسلامی دلالت می‌نماید.

مقام عصمت

 در بیان عصمت فاطمه (علیها السلام) و مصونیت او نه تنها از گناه و لغزش بلکه از سهو و خطا، استدلال به آیه تطهیر ما را بی‌نیاز می‌کند. ما در این قسمت جهت جلوگیری از طولانی شدن بحث، تنها اشاره می‌نماییم که عصمت فاطمه (علیها السلام) از لحاظ کیفیت و ادله اثبات همانند عصمت سایر ائمه و پیامبر است که در قسمت مربوطه در سایت بحث خواهد شد.

بیان عظمت فاطمه از زبان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

 رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، بارها و بارها فاطمه (علیها السلام) را ستود و از او تجلیل نمود. در مواقع بسیاری می‌فرمود: "پدرش به فدایش باد" و گاه خم می‌شد و دست او را می‌بوسید. به هنگام سفر از آخرین کسی که خداحافظی می‌نمود، فاطمه (علیها السلام) بود و به هنگام بازگشت به اولین محلی که وارد می‌شد، خانه او بود.

عامه محدثین و مسلمانان از هر مذهب و با هر عقیده‌ای، این کلام را نقل نموده‌اند که حضرت رسول می‌فرمود: "فاطمه پاره تن من است هر کس او را بیازارد مرا آزرده است." از طرفی دیگر، قرآن کریم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را از هر سخنی که منشأ آن هوای نفسانی باشد، بدور دانسته و صراحتاً بیان می‌دارد که هر چه پیامبر می‌فرماید، سخن وحی است. پس می‌توان دریافت که این همه تجلیل و ستایش از فاطمه (علیها السلام)، علتی ماورای روابط عاطفی مابین پدر و فرزند دارد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز خود به این مطلب اشاره می‌فرمود. گاه در جواب خرده‌گیران، لب به سخن می‌گشود که خداوند مرا به این کار امر نموده و یا می‌فرمود: "من بوی بهشت را از او استشمام می‌کنم."

اما اگر از زوایای دیگر به بحث بنگریم و حدیث نبوی را در کنار آیات شریفه قرآن کریم قرار دهیم، مشاهده می‌نماییم قرآن کریم عقوبت کسانی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را اذیت نمایند، عذابی دردناک ذکر می‌کند. و یا می‌فرماید کسانی که خدا و رسول را اذیت نمایند، خدا آنان را در دنیا از رحمت خویش دور می‌دارد و برای آنان عذابی خوار کننده آماده می‌نماید. پس به نیکی مشخص می‌شود که رضا و خشنودی فاطمه (علیها السلام)، رضا و خشنودی خداوند است و غضب او نیز باعث غضب خداست. به بیانی دقیق‌تر، او مظهر رضا و غضب الهی است. چرا که نمی‌توان فرض نمود، شخصی عملی را انجام دهد و بدان وسیله فاطمه (علیها السلام) را بیازارد و موجب آزردگی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گردد و بدین سبب مستوجب عقوبت الهی شود، اما خداوند از آن شخص راضی و به عمل او خشنود باشد و در عین رضایت، او را مورد عقوبتی سنگین قرار دهد.

نکته‌ای دیگر که از قرار دادن این حدیث در کنار آیات قرآن کریم بدست می‌آید، آنست که رضای فاطمه (علیها السلام)، تنها در مسیر حق بدست می‌آید و غضب او فقط در انحراف از حق و عدول از اوامر الهی حاصل می‌شود و در این امر حتی ذره‌ای تمایلات نفسانی و یا انگیزه‌های احساسی مؤثر نیست. چرا که از مقام عدل الهی، بدور است شخصی را به خاطر غضب دیگری که برخواسته از تمایل نفسانی و یا عوامل احساسی مؤثر بر اراده اوست، عقوبت نماید.

فاطمه (علیها السلام) پس از پیامبر

 با وفات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، فاطمه (علیها السلام) غرق در سوگ و ماتم شد. از یک طرف نه تنها پدر او بلکه آخرین فرستاده خداوند و ممتازترین مخلوق او، از میان بندگان به سوی خداوند، بار سفر بسته بود. هم او که در وجود خویش برترین مکارم اخلاقی را جمع نموده و با وصف صاحب خلق عظیم، توسط خداوند ستوده شده بود. هم او که با وفاتش باب وحی تشریعی بسته شد؛ از طرفی دیگر حق وصی او غصب گشته بود. و بدین ترتیب دین از مجرای صحیح خود، در حال انحراف بود. فاطمه (علیها السلام) هیچگاه غم و اندوه خویش را در این زمینه کتمان نمی‌نمود. گاه بر مزار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حاضر می‌شد و به سوگواری می‌پرداخت و گاه تربت شهیدان احد و مزار حمزه عموی پیامبر را برمی‌گزید و درد دل خویش را در آنجا بازگو می‌نمود. حتی آن هنگام که زنان مدینه علت غم و اندوه او را جویا شدند، در جواب آنان صراحتاً اعلام نمود که محزون فقدان رسول خدا و مغموم غصب حق وصی اوست.

هنوز چیزی از وفات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نگذشته بود که سفارش رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و ابلاغ فرمان الهی توسط ایشان در روز غدیر، مبنی بر نصب امام علی (علیه السلام) به عنوان حاکم و ولی مسلمین پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، توسط عده ای نادیده گرفته شد و آنان در محلی به نام سقیفه جمع گشتند و از میان خود فردی را به عنوان حاکم برگزیدند و شروع به جمع‌آوری بیعت از سایرین برای او نمودند. به همین منظور بود که عده‌ای از مسلمانان به نشانه اعتراض به غصب حکومت و نادیده گرفتن فرمان الهی در نصب امام علی (علیه السلام) به عنوان ولی و حاکم اسلامی پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در خانه فاطمه (علیها السلام) جمع گشتند. هنگامی که ابوبکر - منتخب سقیفه - که تنها توسط حاضرین در سقیفه انتخاب شده بود، از اجتماع آنان و عدم بیعت با وی مطلع شد؛ عمر را روانه خانه فاطمه (علیها السلام) نمود تا امام علی (علیه السلام) و سایرین را به زور برای بیعت در مسجد حاضر نماید. عمر نیز با عده‌ای به همراه پاره آتش، روانه خانه فاطمه (علیها السلام) شد. هنگامی که بر در خانه حاضر شد، فاطمه (علیها السلام) به پشت در آمد و علت حضور آنان را جویا شد. عمر علت را حاضر نمودن امام علی (علیه السلام) و دیگران در مسجد برای بیعت با ابوبکر عنوان نمود. فاطمه (علیها السلام) آنان را از این امر منع نمود و آنان را مورد توبیخ قرار داد. در نتیجه عده‌ای از همراهیان او متفرق گشتند. اما در این هنگام او که از عدم خروج معترضین آگاهی یافت، تهدید نمود در صورتی که امام علی (علیه السلام) و سایرین برای بیعت از خانه خارج نشوند، خانه را با اهلش به آتش خواهد کشید. و این در حالی بود که می‌دانست حضرت فاطمه (علیها السلام) در خانه حضور دارد. در این موقع عده‌ای از معترضین از خانه خارج شدند که مورد برخورد شدید عمر قرار گرفتند و شمشیر برخی از آنان نیز توسط او شکسته شد. اما همچنان امیر مومنان، فاطمه و کودکان آنان در خانه حضور داشتند. بدین ترتیب عمر دستور داد تا هیزم حاضر کنند و به وسیله هیزمهای گردآوری شده و پاره آتشی که با خود همراه داشت، درب خانه را به آتش کشیدند و به زور وارد خانه شدند و به همراه عده‌ای از همراهانش خانه را مورد تفتیش قرار داده و امام علی را به زور و با اکراه به سمت مسجد کشان کشان بردند. در حین این عمل، فاطمه (علیها السلام) بسیار صدمه دید و لطمات فراوانی را تحمل نمود اما باز از پا ننشست و بنا بر احساس وظیفه و تکلیف الهی خویش در دفاع از ولی زمان و امام خود به مسجد آمد. عمر و ابوبکر و همراهان آنان را در مسجد رسول خدا مورد خطاب قرار داد و آنان را از غضب الهی و نزول عذاب بر حذر داشت. اما آنان اعمال خویش را ادامه دادند.

فاطمه (علیها السلام) و فدک

از دیگر ستمهایی که پس از ارتحال پیامبر در حق فاطمه (علیها السلام) روا داشته شد، مسأله فدک بود. فدک قریه‌ای است که تا مدینه حدود 165 کیلومتر فاصله دارد و دارای چشمه جوشان و نخلهای فراوان خرماست و خطه‌ای حاصلخیز می‌باشد. این قریه متعلق به یهودیان بود و آن را بدون هیچ جنگی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بخشیدند؛ لذا مشمول اصطلاح انفال می‌گردد و بر طبق صریح قرآن، تنها اختصاص به خداوند و پیامبر اسلام دارد. پس از این جریان و با نزول آیه «و ات ذا القربی حقه»، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر طبق دستور الهی آن را به فاطمه (علیها السلام) بخشید. فاطمه (علیها السلام) و امیر مومنان (علیه السلام) در فدک عاملانی داشتند که در آبادانی آن می‌کوشیدند و پس از برداشت محصول، درآمد آن را برای فاطمه (علیها السلام) می‌فرستادند. فاطمه (علیها السلام) نیز ابتدا حقوق عاملان خویش را می‌پرداخت و سپس مابقی را در میان فقرا تقسیم می‌نمود؛ و این در حالی بود که وضع معیشت آن حضرت و امام علی (علیه السلام) در ساده‌ترین وضع به سر می‌برد. گاه آنان قوت روز خویش را هم در راه خدا انفاق می‌نمودند و در نتیجه گرسنه سر به بالین می‌نهادند. اما در عین حال فقرا را بر خویش مقدم می‌داشتند و در این عمل خویش، تنها خدا را منظور نظر قرار می‌دادند. (چنانچه در آیات آغازین سوره دهر آمده است). پس از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، ابابکر با منتسب نمودن حدیثی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با این مضمون که ما انبیا از خویش ارثی باقی نمی‌گذاریم، ادعا نمود آنچه از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باقی مانده، متعلق به تمامی مسلمین است.

فاطمه در مقام دفاع از حق مسلم خویش دو گونه عمل نمود. ابتدا افرادی را به عنوان شاهد معرفی نمود که گواهی دهند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در زمان حیات خویش فدک را به او بخشیده است و در نتیجه فدک چیزی نبوده که به صورت ارث به او رسیده باشد. در مرحله بعد حضرت خطبه‌ای را در مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ایراد نمود که همانگونه که قبلاً نیز ذکر شد، حاوی مطالب عمیق در توحید و رسالت و امامت است. در این خطبه که در نهایت فصاحت و بلاغت ایراد گردیده است، بطلان ادعای ابابکر را ثابت نمود. فاطمه به ابوبکر خطاب نمود که چگونه خلاف کتاب خدا سخن می‌گویی؟! سپس حضرت به شواهدی از آیات قرآن اشاره نمود که در آنها سلیمان، وارث داود ذکر گردیده و یا زکریا از خداوند تقاضای فرزندی را می‌نماید که وارث او و وارث آل یعقوب باشد. از استدلال فاطمه (علیها السلام) به نیکی اثبات می‌گردد بر فرض که فدک در زمان حیات پیامبر به فاطمه (علیها السلام) بخشیده نشده باشد، پس از پیامبر به او به ارث می‌رسد و در این صورت باز هم مالک آن فاطمه است و ادعای اینکه پیامبران از خویش ارث باقی نمی‌گذارند، ادعایی است خلاف حقیقت، و نسبت دادن این کلام به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) امری است دروغ؛ چرا که محال است آن حضرت بر خلاف کلام الهی سخن بگوید و خداوند نیز بارها در قرآن کریم این امر را تایید نموده و بر آن تاکید کرده است. اما با تمام این وجود، همچنان غصب فدک ادامه یافت و به مالک حقیقی‌اش بازگردانده نشد.

باید توجه داشت صحت ادعای فاطمه (علیها السلام) چنان واضح و روشن بود و استدلالهای او آنچنان متین و استوار بیان گردید که دیگر برای کسی جای شک باقی نمی‌ماند و بسیاری از منکرین در درون خود به وضوح آن را پذیرفته بودند. دلیل این معنا، آنست که عمر خلیفه دوم هنگامی که فتوحات اسلامی گسترش یافت و نیاز دستگاه خلافت به در آمد حاصل از آن بر طرف گردید، فدک را به امیر مؤمنان (علیه السلام) و اولاد فاطمه (علیها السلام) باز گرداند. اما بار دیگر در زمان عثمان فدک غصب گردید.

بیماری فاطمه (علیها السلام) و عیادت از او

 سرانجام فاطمه بر اثر شدت ضربات و لطماتی که به او بر اثر هجوم به خانه‌اش و وقایع پس از آن وارد گشته بود، بیمار گشت و در بستر بیماری افتاد. گاه به زحمت از بستر برمی‌خاست و کارهای خانه را انجام می‌داد و گاه به سختی و با همراهی اطفال کوچکش، خود را کنار تربت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌رساند و یا کنار مزار حمزه عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و دیگر شهدای احد حاضر می‌گشت و غم و اندوه خود را بازگو می‌نمود.

در همین ایام بود که روزی زنان مهاجر و انصار که از بیماری او آگاهی یافته بودند، جهت عیادت به دیدارش آمدند. فاطمه (علیها السلام) در این دیدار بار دیگر اعتراض و نارضایتی خویش را از اقدام گروهی که خلافت را به ناحق از آن خویش نموده بودند، اعلام نمود و از آنان و عده‌ای که در مقابل آن سکوت نموده بودند، به علت عدم انجام وظیفه الهی و نادیده گرفتن فرمان نبوی درباره وصایت امام علی (علیه السلام) انتقاد کرد و نسبت به عواقب این اقدام و خروج اسلام از مجرای صحیح خود به آنان هشدار داد. همچنین برکاتی را که در اثر عمل به تکلیف الهی و اطاعت از جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از جانب خداوند بر آنان نائل خواهد شد، خاطر نشان نمود.

در چنین روزهایی بود که ابابکر و عمر به عیادت حضرت آمدند. هر چند در ابتدا فاطمه (علیها السلام) از آنان رویگردان بود و به آنان اذن عیادت نمی‌داد، اما سرانجام آنان بر بستر فاطمه (علیها السلام) حاضر گشتند. فاطمه (علیها السلام) در این هنگام، این کلام پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را که فرموده بود: "هر کس فاطمه را به غصب در آورد من را آزرده و هر که او را راضی نماید مرا راضی نموده"، به آنان یادآوری نمود. ابابکر و عمر نیز صدق این کلام و انتساب آن به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را تأیید نمودند. سرانجام فاطمه (علیها السلام)، خدا و ملائکه را شاهد گرفت فرمود: "شما من را به غضب آوردید و هرگز من را راضی ننمودید؛ در نزد پیامبر، شکایت شما دو نفر را خواهم نمود."

وصیت

 در ایام بیماری، فاطمه (علیها السلام) روزی امام علی (علیه السلام) را فراخواند و آن حضرت را وصی خویش قرار داد و به آن حضرت وصیت نمود که پس از وفاتش، فاطمه (علیها السلام) را شبانه غسل دهد و شبانه کفن نماید و شبانه دفن کند و احدی از کسانی که در حق او ستم روا داشته‌اند، در مراسم تدفین و نماز خواندن بر جنازه او حاضر نباشند.

شهادت

 سرانجام روز سوم جمادی الثانی سال یازدهم هجری فرا رسید. فاطمه (علیها السلام) آب طلب نموده و بوسیله آن بدن مطهر خویش را شستشو داد و غسل نمود. سپس جامه‌ای نو پوشید و در بستر خوابید و پارچه‌ای سفید به روی خود کشید؛ چیزی نگذشت که دخت پیامبر، بر اثر حوادث ناشی از هجوم به خانه ایشان، دنیا را ترک نموده و به شهادت رسید؛ در حالیکه از عمر مبارکش بنا بر مشهور، 18 سال بیشتر نمی‌گذشت و بنا بر مشهور تنها 95 روز پس از رسول خدا در این دنیا زندگی نمود.

فاطمه (علیها السلام) در حالی از این دنیا سفر نمود که بنا بر گفته معتبرترین کتب در نزد اهل تسنن و همچنین برترین کتب شیعیان، از ابابکر و عمر خشمگین بود و در اواخر عمر هرگز با آنان سخن نگفت؛ و طبیعی است که دیگر حتی تأسف ابی‌بکر در هنگام مرگ از تعرض به خانه فاطمه (علیها السلام) سودی نخواهد بخشید.

تغسیل و تدفین

 مردم مدینه پس از آگاهی از شهادت فاطمه (علیها السلام)، در اطراف خانه آن بزرگوار جمع گشتند و منتظر تشییع و تدفین فاطمه (علیها السلام) بودند؛ اما اعلام شد که تدفین فاطمه (علیها السلام) به تأخیر افتاده است. لذا مردم پراکنده شدند. هنگامی که شب فرا رسید و چشمان مردم به خواب رفت، امام علی (علیه السلام) بنا بر وصیت فاطمه (علیها السلام) و بدور از حضور افراد، به غسل بدن مطهر و رنج دیده همسر خویش پرداخت و سپس او را کفن نمود. هنگامی که از غسل دادن او فارغ شد، به امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) (در حالی که در زمان شهادت مادر هر دو کودک بودند.) امر فرمود: تا عده‌ای از صحابه راستین رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را که البته مورد رضایت فاطمه (علیها السلام) بودند، خبر نمایند تا در مراسم تدفین آن بزرگوار شرکت کنند. (و اینان از 7 نفر تجاوز نمی‌کرده‌اند). پس از حضور آنان، امیر مؤمنان بر فاطمه (علیها السلام) نماز گزارد و سپس در میان حزن و اندوه کودکان خردسالش که مخفیانه در فراق مادر جوان خویش گریه می‌نمودند، به تدفین فاطمه (علیها السلام) پرداخت. هنگامی که تدفین فاطمه (علیها السلام) به پایان رسید، رو به سمت مزار رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نمود و گفت:

"سلام بر تو ای رسول خدا، از جانب من و از دخترت؛ آن دختری که بر تو و در کنار تو آرمیده است و در زمانی اندک به تو ملحق شده. ای رسول خدا، صبر و شکیبایی‌ام از فراق حبیبه‌ات کم شده، خودداریم در فراق او از بین رفت... ما از خداییم و بسوی او باز می‌گردیم... به زودی دخترت، تو را خبر دهد که چه سان امتت فراهم گردیدند و بر او ستم ورزیدند. سرگذشت را از او بپرس و گزارش را از او بخواه که دیری نگذشته و یاد تو فراموش نگشته..."

امروزه پس از گذشت سالیان متمادی همچنان مزار سرور بانوان جهان مخفی است و کسی از محل آن آگاه نیست. مسلمانان و بخصوص شیعیان در انتظار ظهور امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بزرگترین منجی الهی و یازدهمین فرزند از نسل فاطمه (علیها السلام) در میان ائمه می‌باشند تا او مزار مخفی شده مادر خویش را بر جهانیان آشکار سازد و به ظلم و بی عدالتی در سراسر گیتی، پایان دهد.

سخنان فاطمه

 از فاطمه (علیها السلام) سخنان فراوانی بر جای مانده، که پاره‌ای از آنان مستقیماً از او نقل شده است و به نیکی می‌توان گوشه‌ای از علو مقام و ژرفای علم و معرفت او را در این کلمات دریافت و پاره‌ای دیگر نیز بواسطه او، از وجود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت گشته است که به نوبه خود بیانگر ارتباط نزدیک او با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و عمق درک و فهم فاطمه (علیها السلام) می‌باشد. در این مجال، جهت رعایت اختصار تنها به دو مورد از کلماتی که مستقیماً از فاطمه (علیها السلام) نقل شده اشاره می‌نماییم:

1-      قال مولاتنا فاطمة الزهرا (علیها السلام): "من اصعد الی الله خالص عبادته، اهبط الله عزوجل الیه افضل مصلحته"

فاطمه زهرا (سلام الله علیها) فرمود: "هر کس عبادت خالص خود را به سوی پروردگار بالا بفرستد، خداوند برترین مصلحت خود را به سوی او می‌فرستد."

2-   قال مولاتنا فاطمة الزهرا (علیها السلام) فی قسم من خطبة الفدکیة: "فجعل الله الایمان تطهیراً لکم من الشرک، و الصلوه تنزیها لکم عن الکبر، و الزکاه تزکیه للنفس و نماًء فی الرزق، و الصیام تثبیتاً للإ خلاص، و الحج تشییداً للدین، و العدل تنسیقاً للقلوب، و طاعتنا نظاماً للملة، و اما متنا اماناً من الفرقه، و الجهاد عزا للإسلام، و الصبر معونة علی استیجاب الأجر، و الأمر بالمعروف مصلحة للعامه، و بر الوالدین وقایه من السخط، وصلة الأرحام منماة للعدد، و القصاص حصناً للدماء، و الوفاء بالندر تعریضاً للمغفره، و توفیة المکائیل و الموازین تغییراً للبخس، و النهی عن شرب الخمر تنزیهاً عن الرجس، و اجتناب القذف حجاباً عن اللعنة، و ترک السرقة ایجاباً للعفة، و حرم الله الشرک اخلاصاً له بالربوبیه، فاتقوا الله حق تقاته و لا تموتن الا و انتم مسلمون و اطیعو الله فیما امرکم به و نهاکم عنه فانه" انما یخشی الله من عباده العلماء."

فاطمه زهرا (علیها السلام) در قسمتی از خطبه فدکیه می‌فرمایند: "پس خداوند ایمان را موجب پاکی شما از شرک، نماز را موجب تنزیه و پاکی شما از (آلودگی) تکبر، زکات را باعث تزکیه و طهارت روح و روان و رشد و فزونی در روزی، روزه را موجب پایداری اخلاص، حج را باعث استواری دین، دادگری و عدل را موجب انسجام و تقویت دلها، اطاعت و پیروی از ما را باعث نظم و آسایش ملت، رهبری و پیشوایی ما را موجب امان از جدایی و تفرقه، جهاد را موجب عزت و شکوه اسلام، صبر و پایداری را کمکی بر استحقاق و شایستگی پاداش، امر به معروف را به مصلحت عامه مردم، نیکی به پدر و مادر را سپری از خشم پروردگار، پیوند و پیوستگی با ارحام و خویشاوندان را موجب کثرت جمعیت، قصاص را موجب جلوگیری از خونریزیها، وفا به نذر را موجب قرار گرفتن در معرض آمرزش، پرهیز از کم فروشی را موجب عدم زیان و ورشکستگی، نهی از آشامیدن شراب را به خاطر پاک بودن از پلیدی، دوری جستن از قذف (تهمت ناروای جنسی) را انگیزه‌ای برای جلوگیری از لعن و نفرین، پرهیز از دزدی را موجب حفظ عفت و پاکدامنی قرار داد و خداوند شرک ورزیدن نسبت به خود را از آن جهت حرام فرمود که بندگان در بندگی خود نسبت به ربوبیت او اخلاص پیشه کنند، پس "از خداوند بدان گونه که شایسته است پرهیز داشته باشید و تقوا پیشه کنید و جز درحال مسلمانی از دنیا نروید." و خدا را در آنچه که شما را بدان امر می‌کند و آنچه که نهی می‌کند فرمان برداری کنید. زیرا "تنها بندگان دانا از خداوند خوف و ترس دارند."